فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

پرواز یک فرشته

من اومدم با خبرهای خوش

سلام به همه دوستانی که تو این مدت خیلی به من لطف داشتن ... من اومدم با خبر خوش... دیروز صبح رسیدم ... و ظهر با زنگ سمیه مامان طاهای آسمونی از خواب بیدار شدم... اولش فکر کردم فقط یک تک زنگه اما بعد که جواب دادم سمیه جونم خبر بارداریشو بهم داد ...... خییییییییییییییییییییییییییییییلی براش خوشحال شدم ... اینم از خبر خوش این ماه ... درسته که خیلی دوست داشتم که نی نی خودم همسفر کربلا باشه باهام اما بی وفا این ماه هم نیومد و من هنوز امید دارم به ماه دیگه ... خدای خوبم ممنونم از این همه مهربونی ... حضرت عباس ممنونم از اجابت دعام در حق سمیه ... یه زینب خانم گل هم داریم مامانی چشم به راه و...
21 اسفند 1391

یک لحظه کافیست...

یک لحظه نگاه کردن به گنبدش کافیست تا چشمانت بارانی شود ... بک لحظه نگاه به پرچم سرخش کافیست که قلبت تا خود حرمش پر بکشد ... یک لحظه کافیست که عاشقش شوی و دلت بخواهد ساعت ها در صحنش قدم بزنی... من همه ی این لحظه هارا به یکباره دیده ام و قلبم لرزید ... همان زمانی که گفتند اینجا کربلاست ... زائرین حسین نگاه کنید این حر عباس است ... قلبم برای لحظه ای ایستاد دیگر توان ایستادن نداشتم ,‌دستانم را بر روی سینه ام گذاشتم ... السلام علیک یا قمر بنی هاشم ... السلام علیک یا عباس ... اشکهایم مانند باران بهاری آرام آرام بر روی گونه هایم سرازیر شد و همان لحظه برای ظهورش دعا کردم... گامهایم را بزرگتر و استوارتر بر دا...
21 اسفند 1391

سلام اقا سلام خداي احساس

سلام اقا سلام خداي احساس  قربون اسم تو حضرت عباس اينجا كربلاست  اينجا سر.مين عشق است  سالهاست به انتظار اين روز هر عاشورا زيارتش را ارزو كرده كردم  و امروز   ضريحش را در واغوش كشيدم و عاشقانه هايم را نثارش كردم خيلي خوشحالم كه هتل اينترنت داره براااااااي همه دعا كردم تا جايي كه يادم بود اسم بردم بقيه رو هم  به اسم دوستان ني ني وبلاك  خيييييييلي حال و هواش بهشتيه  جاي همه خالي
15 اسفند 1391

ساعت 6:45 روز جمعه 11-12-91 قبل از رفتن

سلام ... دیگه وقت رفتن ... مقصد کربلا ... ساعت حرکت ٨ صبح روز جمعه ... دلم جلوتر از خودم رفته ... و حالا جسمم به دنبال دلم در حال حرکت هست ... واسط من برای این زیارت پسر یک روزه ای که ٩ ماه در درونم پرورش دادم و بعد هدیه به حضرت زهرا کردم .. کوله بارم عشق ,‌امید ,‌آرزو و کلی حرف نزده که تو دلم مونده ... اشتیاق دیدن حرم ٦ گوشه هوش و حواسم و برده ... انشالله بتونم نائب و زیاره همه باشم و زیارتم مورد قبول همه ائمه باشه انشالله .. دوستهای گلم به امید روز دیدار... ما که داریم میریم من و دلم و میگم شما هم دلتون و به دلم وصل کنید قول میدم ببرم توی حرم ...
11 اسفند 1391

ضربان قلب من سیدی یا ثارالله

ضربان قلب من سیدی یا ثارالله هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله سینه زن سینه بزن کرب و بلا نزدیکه بیا تا پر بزنی عرش خدا نزدیکه چند قدم بریم صحن و سرا نزدیکه سینه زن سینه بزن ببین حرم نزدیکه حرم حضرت ارباب کرم نزدیکه السلام و علیک یا اباعبدالله ... باورم نمیشه انگار واقعا کربلا نزدیکه ... دل شوره دارم ... قلبم مثل پرنده ای که قرار ازاد بشه تند تند میزنه ... نمیدونم به کربلا میرسم یا نه ... اما ضربان قلبم فقط نام حسین و صدا میزنه ... نمیدونم , باورم نمیشه منه گنهکار قرار دور شیش گوشه ارباب عشق بگردم ... باورم نمیشه قرار بین و الحرمین و از نزدیک ببینم ....
10 اسفند 1391

یه اتاق سرد و خالی ...

سلام فرشته آسمونی من ... دلم به اندازه ی همه ی فاصله ها برات تنگ شده ... دلم هر لحظه ، هر جایی فقط سراغ تورومیگیره ... الهی دورت بگردم که الان تو آسمونها هم سفره خوبانی ... نکنه مامان تنهات و فراموش کنی... بازم امروز دلم طوفانی شد  ، آسمون چشمام هم مثل همیشه ابری ابری ... میدونی لقب اتاقت چیه ؟ یه اتاق سرد و خالی ... بعد تو هیچ چیزی گرمش نکرد ... یه روز همه قشنگیهارو تو اون اتاق میدیدم و روزهاوساعت هام و تو اون اتاق میگذروندم و از صمیم قلب خوشحال بودم ... همه دلخوشیم این بود که میای و همیشه مال خودم میشی... با کلی ذوق تک تک وسایل هارو برات می خریدم و با عشق هر روز بارها جاهاشونو عوض میکردم تورو تو تخ...
6 اسفند 1391

برای دوستان

سلام به همه دوستهای خوبم که تو این مدت تنهام نذاشتن و حرفهاشون همیشه مرحمی بوده روی زخمهام... نمیدونم چی شد که منم جزئی از این خانواده بزرگ (‌نی نی وبلاگ شدم ) یادمه دلم می خواست برای پسرم امیر عباس یه جایی رو درست کنم که بتونم اتفاقات قشنگ زندگیم و که همش از برکت جودش بودو به یادگار بذارم بگذریم از اینکه این دفترچه خاطرات حالا شده تنها راه ارتباط من با پسرم ( www.amirabas91.niniweblog.com ) که آسمونها از من دوره ،‌ و البته دفترچه ای برای یک شروع دوباره و در انتظار یک معجزه ... این محیط و دوست دارم با همه آدمهایی که حتی نشونه ای از اونها ندارم جز یه آدرس وبلاگ اما همه این آدمها برام با ارزش هستن با خنده هاشون خندیدم ، با اشک...
2 اسفند 1391

خدای خوبم

خدای مهربونم ... مثال همه ی ثانیه های زندگی ام به تو محتاجم من همیشه لحظه ها به نگاهت به لطفت محتاجم ... خدای من ،‌ همیشه همیشه ها دلم برای لحظه های داشتنت تنگ است... دلم هر لحظه تو را می خواند ... کاش صدای نیاز هایم را بشنوی ... خدای خوبم میدونم همیشه بهترین هارو برام می خوای ... میدونم که از آرزوهام با خبری ... من مثل همیشه محتاجم ... خدایا این ماه دست خالی از در خونت ردم نکن که من محتاج محتاجم
1 اسفند 1391

خدایا تو همه ی اندوخته امید منی

سلام مهربونم ... خدای خوبم ,‌ باز هم یه ماه جدید با یه انتظار جدید شروع شد ... میشه ناامیدم نکنی... میشه همسفر راهم بشی... میشه تنهام نذاری ؟ خدایا میشه کمکم کنی ؟ دلم گرفته این عادت هر روزم شده ... دلتنگی تنها چیزیه که برام مونده .. اما من امید دارم ... به کرمت .. به رحمتت... به بزرگیت امید دارم ... خدایا بیا و آقایی کن و به این انتظار پایان بده ... بیا و نذار حسرت مادر بودن به دلم بمونه ..... بیاو نذار علی در حسرت پدر شدن بسوزه... خدایا امیدم و نا امید نکن ای رحمان و رحیم
30 بهمن 1391

بدون عنوان

امیر عباسم ... بی نهایت و بی بهانه دوستت دارم ............ امیرم با دست های ناز و کوچیکت برام دعا کن... دوست داشتم فردا با تو برم دعای عرفه ... اما فردا هم مثل همه عرفه ها من تنهام... همه میگن تو رفتی ... باید فراموشت کنم.... اما چرا هیچکی  درک نمیکنه من چه داغی و دارم تحمل میکنم. خیلی تنها شدم... همه دورو برم هستن اما انگار هیچکی نیست و من تنهام .... امیرم باز دلم هواتو کرده ...سخته تو هوایی که تو نیستی نفس بکشم و زندگی کنم .... نمی دونم میشه تورو فراموش کرد ؟ نمی دونم زندگی بدون بودنت تا کی ادامه داره؟ هیچی نمی دونم جز اینکه , زندگی برام سخت شده ... قلبم درد میکنه از این رنج و داغ.... کاش روزهای خو...
30 بهمن 1391