فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

پرواز یک فرشته

بدون عنوان

سلام مهربونم ... سلام خدای خوبم ... میدونم که از اون بالا هوام و داری ... میدونم اشکهای روی گونه هامو میبینی... میدونم صدام ومیشنوی... خدایا مرسی که باز بهم امید دادی... خدای خوبم از این ماه درمانمو شروع میکنم ... میشه دستم و بگیری... میشه کمکم کنی ... همه امیدم به رحمت توست... نا امیدم نکن ... خدایا نذار بیشتر از این انتظار بکشم ... زندگی بدون بچه برام خیلی سخته ...همه امیدم و این ماه جمع کردم تا انشالله منم دل شاد بشه ... خدا جونم منتظر رحمتت هستم ... من و فراموش نکنی
26 فروردين 1392

بدون عنوان

خیلی وقته دلم می خواد بگم دوست دارم ... از توچشمهای من بخون که من تورو دارم فقط تورو دارم ... بی تو دارم کم میارم... نبینم اشک و تو چشمات .... نبینم ترس و تو نگات ... منم مثل تو تنهام ... دوست دارم من اون چشمهای قشنگرو ... ٧ ماه که اسیر یه جفت چشمه سیاهم ... ٧ ماه فقط من موندم و این وبلاگ و یه فیلم ١ دقیقه از تو... ٧ ماه من موندم یه اتاق ... یه امید یه انتظار... ٧ ماه من موندم و شبهای بی قراری و نگاهی به آسمون ... ٧ ماه من موندم و خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا... همه ٢١ها تورو به یادم میاره ... چه خوش خیال بودم... نمیدونستم فقط ١ روز مهمون این زمینی... ...
26 فروردين 1392

بدون عنوان

دل شکستن که کاری نداره... دل کسی و خورد کردن که کاری نداره ... مگه فقط آدما دلم هم و میشکنن ؟ خدا ... دیروز خدا دلم و شکوند ... خنده ی رو لبمو خوشکوند ... ................. خدایا مگه قرار نبود کنارم باشی... مگه قرار نبود مرحم دردام باشی.. چرا نمک پاشیدی روزخمم ... مگه مهربون نیستی ...کریم نیستی ؟ پس چه جوری اشکام و دیدی و طاقت آوردی ... .................... خدایا من همه ی زندگیم و به تو مدیونم اما چرا داری اذیتم میکنی... چرا حتی یه نفر نیست درکم کنه و شونه واسه گریه هام باشه...حتی مادرم ... همش نصیحت نصیحت ... یک سال واسه بچه دار شدن هر دری زدم ...گفتن صبر کن ... امتحان خداست ... ...
20 فروردين 1392

بازم محتاج دعاهای شما هستم

سلام دوستهای مجازی خوب من ... امروز بازم به دعاهای شما سر نمازاتون محتاجم... ساعت 4 وقت دکتر دارم ... قلبم مثل قلب پرنده ای که تو قفس زندونیه تند تند میزنه ... نمیدونم چی میشه ... یا باردارم یا نیستم ... جز این دوتا گزینه دیگه ای نیست ... اگه باشم از خوشحالی پر دز میارم و اگه نباشم .... دعا کنید اگه دکتر گفت باردار نیستم ، اشکم در نیاد و غرور ترک خوردم نشکنه ... پاهام سست نشه و نقش زمین نشم ... محکم باشم نه مثل کوه اما مثل یه درخت ... خیلی محتاجم به دعاتون ... دعا کنید خدا اون لحظه کنارم باشه که اگه شکستم اگه افتادم خودش بلندم کنه ... نمیدونم چرا امید از دلم رخت بسته و رفته ... نمیدونم...
19 فروردين 1392

من و یه دنیا امید

سلام عزیزترین اتفاق زندگیم... اگه بییای دنیا برام گلستون میشه ... بازم من و یه دنیا امید ... امید اینکه شاید پیشم باشی ... امروز 5 روزی که پ نشدم ... اما 6 روز پیش که بی بی گذاشتم منفی بود ... امروز وقت دکتر دارم ... میترسم ... میترسم از اینکه برم و دکترم بگه نیستی و حباب امیدی که تو دلم وول وول می خورد یهو بترکه ... میترسم همه امیدم به یکباره نا انید بشه ... از صبح ته دلم خالیه ... تو این 5 روز همش به خودم دروغ میگفتم ... برام مهم نیست .. پریود میشم ... نیومده میدونم ... اگه پریود بشم مهم نیست .. اگه دکتر بگه نیومدی هم مهم نیست ... اما همه دروغ بود ... از اون...
19 فروردين 1392

برای دوستانم

سلام به همه ی اون دوستهایی که تو این 6 ماه و 23 روز من و تنها نذاشتن و با شادیهام شاد و با غصهام غمگین بودن... خواستم از همه دوستانم معذرت خواهی کنم ... میدونم همه از غم و غصه گریزانن... منم تا چندی پیش فقط شادی و مهمون دلم میکردم ... اما ایم مصیبت کمرم و شکوند... شاید برای شادی دل خانوادم جلوشون بخندم و غم دلمو پنهون کنم ... اما اینجا نمیتونم ... اینجا صادقانه های من ، عاشقانه های من با پسرمه ... خیلی از دوستهای گلم بارها ازمن درخواست کردن از امید بنویسم ... من از امید می نویسم ... اما از دلتنگیهامم می نویسم... تنها راه ارتباطی من با پسرم همین وبلاگه ... تورو خدا اگه از دستم ناراحتین ...با دلتون ...
17 فروردين 1392

من و امید ...

چقدر فاصله ی من و امید زیاد شده است... چقدر رنگ پریده شده است این امید ... او نیز پاسوز من شده است ... شاید این من حسرت کشیده ام که پاسوز او شده ام.. او افسار مرا در دست دارد هر کجا که می خواهد دل مرا میکشاند ... خسته ام ... از او ... از امیدی که ناجوانمردانه نا امیدم کرد... به امیدی که اشک را مهمان چشمان ساخت... من که عاشقانه صدایش زده ام ... پس چرا مرا اجابت نمیکند... خسته ام از این همه صبر ... وقتی فاصله ام با او زیاد است ...چرا صبر کنم ؟ چرا امید داشته باشم... من و او آسمانها فاصله است بینمان ... خدایا همه نگاهم به سوی توست... دستانم ، تورا اجابت میکند... دلم تورا می خواند... ...
16 فروردين 1392

انگاری فعلا دنیا به کام من نیست ... البته تا اطلاع ثانوی...

سلام ... واسه خاطر اون دوستهایی که منتظر بودن مثل من ... انگاری این ماه هم نشد که بشه ... البته تا زمان پ ر ی یه روز مونده اما یه بی بی چک  فرانسوی خریدم ... امروز یعنی یک الی دوروز قبل زمان پ باید چک میکردم که کردم و نشد ... یعنی منفی بود... ذوق من و علی هم کور شد ... خیلی دلم گرفت ... آخه این ماه خیلی امید داشتم... اما نشد ... دلم گرفته حرفی ندارم برای زدن ...     ...
15 فروردين 1392

بهشت روی زمین

اینجا آخر آخر دنیاست ... بهشت روی زمین ... هرچقدر که کوههارو بالاتر میری به خدا نزدیکتر میشی ... انگار زمین با همه سختیهاش ... با همه دورنگیهاش... با همه دوز و کلکهاش زیر پاته ... آسمون با همه قشنگیهاش تو دستته ... دیگه وقتی نفس میکشی به جای دود ، هوای پاکه که همه وجودت و احاطه میکنه ... بالاتر که میری ... انگار دروغی نیست ... همه چیز ساده است و تجلات معنایی نداره ... میگن اسمش تاریک دره است ... اما تاریکی اونجا معنایی نداره وقتی مردمش دلشون روشنه ... چراغ خونه هاشون ..محبتشونه و صداقتشون ... تو این 3 روزی که اونجا بودم حسم به خدا قشنگتر بود ... وقتی آسمون و نگاه میکردم ، آبی زلال میدیدم ... وقتی خدارو صدا م...
15 فروردين 1392