من و امید ...
چقدر فاصله ی من و امید زیاد شده است...
چقدر رنگ پریده شده است این امید ...
او نیز پاسوز من شده است ...
شاید این من حسرت کشیده ام که پاسوز او شده ام..
او افسار مرا در دست دارد هر کجا که می خواهد دل مرا میکشاند ...
خسته ام ... از او ... از امیدی که ناجوانمردانه نا امیدم کرد...
به امیدی که اشک را مهمان چشمان ساخت...
من که عاشقانه صدایش زده ام ...
پس چرا مرا اجابت نمیکند...
خسته ام از این همه صبر ...
وقتی فاصله ام با او زیاد است ...چرا صبر کنم ؟
چرا امید داشته باشم...
من و او آسمانها فاصله است بینمان ...
خدایا همه نگاهم به سوی توست...
دستانم ، تورا اجابت میکند...
دلم تورا می خواند...
مهربانم ... اجابت کن این منه خسته دل را...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی