فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

پرواز یک فرشته

دلم برات تنگ شده

سلام فرشتهآسمونی من الان چها روزه که دیگه پیشم نیستی ... دلم خیلی برات تنگ شده مامان جون , اما دارم طاقت میارم به خاطر بابا علی که تو خودش میریزه , انتظار نداشتم خدا اینجوری آزمایشم کنه , اما ...سخته باید تنهایی غم دوریتو به دوش بکسم ... صبر تنها هدیه ای که خدا میتونه بهم بده... برای دلتنگیهای شبونم دعام کن ... دیشم خواب دیدم دارم بهت شیر میدم ... با حسرت از جام پاشدم , اما دیگه اشکی نداشتم واسه ریختن ...
25 شهريور 1391

پسرم فرشته شدنت مبارک

امیر عباس مامان فرشته شدنت مبارک پسرم عزیز مادر چه دیر اومدی و چه زود رفتی , عمر مامان چه غریبانه تنهام گذاشتی, امیرم ,‌عشقم ,‌امیدم جات تو دلم خالیه ,‌وای وای دارم میمیرم , چه زود پرپر شدی مامان جان , خیلی دلتنگتم, الهی فدای قلبت که ٢٤ ساعت درد و تحمل کردی ...  الان پیش فرشته ها جات خوبه  مامان جان ؟ الهی من فدای چشمای قشنگت حسرت شیردادنت موند به دلم مامان جان , بهت شیر ندادم عزیز مامان , آخه امیرم چه جوری بدون لالایی خوابت برد وروجک ؟ تو تا برات لالایی نمی خوندم نمی خوابیدی تا صبح تو دلم بازی میکردی ؟ وااااااااااااااااااااااااااااااای قلبم داره میترکه .چرا من و بابارو تنها گذاشتی ؟ چرا قلب...
23 شهريور 1391

پسرم محتاج دعای شماست

سلام به همه خوبها.... میشه واسه سلامتی پسرم , واسه دل من مادر که حسرت پسرم و دارم  یه زیارت عاشورا بخونید ؟ میشه خانم رباب و به پسر شیش ماهش قسم بدین که پیش خدا واسطه بشه پسرم و بهم ببخشه ؟ میشه یه زیارت عاشورا و حدبث کسا بخونید برای پسرم ...
22 شهريور 1391

تولدت مبارک

سلام عزیز دل مامان ,  سلام فدای نفسهات که به سختی بیرون میاد , یکشنبه 19 شهریور بستری شدم بازم درد و انقباظ داشتم , بعد 24 ساعت تشخیص دکتر خونریزی پشت جفت بود , خیلی سعی کردن که سزارین نشی اما دکتر صبح روز 21 شهریور اومد تو اتاق  من تا با من و بابایی صحبت کنه , دکتر میگفت اگه الان دنیا نیاریمش امکان داره خونریزی بهت برسه و خدای نکرده قلب کوچیکت طاقت نیاره , بردل اتاق عمل هم خوشحال بودم که زودتر میتونم ببینمت و هم استرس که نکنه چیزیت بشه , نکنه تنه نحیفت تحمل این دنیارو نداشته باشه , بردنم اتاق عمل ساعت 10:30 صبح بود تا آوردنم بیرون ساعت 1 بود , دکترم چون وضعیت من و میدونست خانمی کرد کاری که کمتر دکتری انجام میده تا وقت یهوش اومدنم...
22 شهريور 1391

حرفهای مادرانه

سلام عزیز مادر امشب می خوام باهات حرف بزنم , ننوشتم درد دل چون درد نیست , دنیا اذیت بشم اگه خیالم جمع باشه که پسرم هیچیش نمیشه برام شیرینه و دردا اذیتم نمیکنه ... اما دلم واقعا گرفته بود , میترسیدم , جلو همه میخدیدم حتی بابا جون اما ته ته دلم خالی بود اما نذاشتم دردامو کسی ببینه , البته گودی زیر چشمم اینقدری زیاد بود که سر درونم و فاش میکرد اما من باز میخندیدم ... نمیگم هفته بدی بود چون وقتی با تو بگذره بدشم شیرینه ... اما پسرم سخت بود , دلواپسی از دست دادنت داشت قلبم و هر روز خراش میداد , جمعه ساعت ٢:٣٠ صبح بود که حالم بد شد سعی کردم آروم باشم که بابا جون نترسه اما واقعا نمیشد آخه خودم ترسیده بودم , وقتی دیدم خونریزی دارم واقعا تنم...
17 شهريور 1391

بی بهانه دوستت داریم

سلام عشقم , عمرم , قلبم.......................................... ماشالله به پسرم که الان ٣٢ هفته و ١ روزشه ماشالله بزرگ شده گل پسر قند عسل مامان... امیر عباسم دوشنبه گذشته یعنی ٣٠ مرداد ٩١ یه ترس حسابی باز به مامان و بابا دادی , از صبح حرکت نکردی .کلی من و بابایی ترسیدیم , دوشنبه همه جا تعطیل بود البته خداروشکر یه دکتر پیدا کردیم و با بابا جون ساعت ٨ شب رفتیم پیش خانم دکتر , وقتی صدای قشنگ قلبتو با بابایی شنیدیم خیالمون کمی جمع شد اما خانم دکتر گفت گاهی کند میزنه واسه همین بهمون گفت بریم برای سونوی بیوفیزیکال انجام بدیم ............ وای چقدر سخت بود باید تا فردا  صبجش تحمل میکردیم چقدر دیر صبح شد  ...با بابا جون رفت...
5 شهريور 1391

لباس گل پسری

سلام عزیز دل مامان ... دیروز با بابا جون رفتیم خونه پدر جون اینا نمیگم جات خالی چون خودتم اونجا بودی , تازه کلی تکون خوردی و خودی نشون دادی ... ای جانم عزیز مامان عاشق این حرکتاتم دیگه ,‌با اینا زندگی میکنم و هر لحظه منتظر اینم که با این حرکتها بگی : مامان جون منم هستما  اگه خدای نکرده یه روز حرکت نکنی من میمیرم عزیزم ... پسری دیروز مامان جون فاطمه دو دست لخریده بود و بهم داد خیلی قشنگن , انشالله به دنیا اومدی همه این لباسهارو می پوشی ما با نگاه کردن به شما عشق میکنیم , راستی امروز عمع فهیمه جونت بازم برات یه چیزی خرید ( یه بسته ٤ تایی توپ پلاستیکی خوشگل که عکسشونو تو پست بعدی انشالله میذارم . دیروز منم ١ جفت ...
4 شهريور 1391