فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

پرواز یک فرشته

این الرجبیون

حلول ماه مبارک رجب بر همه ی شیعیان علی (ع) مبارک باد... ای ماه رجب مرا به خود راه بده راهی تو نشان به سوی آن ماه بده ای ماه رجب توشهر حیدر هستی از باب علی مرا به خود راه بده امام محمد باقر (ع)‌: هر مومنی را دوست دارید حلول ماه رجب را به او مژده دهید ... التماس دعا ...
22 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

گاهی آدمها کلی حرف نگفته تو دلشون دارن که نمی تونم به زبون بیارن ... خیلی حرف دارم که بزنم ... اما نمیدونم چرا نمیتونم کلمات و کنار هم بچینم و جمله هایی که حرف دلم رو اینجا بنویسم ... امروز 20 اردیبهشت 92 تولد یکسالگی وبلاگ امیرعباسمه ... کاش بود تا با هم شمعهای تولد وبلاگشو فوت میکردیم ... تو این 7 ماه و چند روز حسرت خیلی چیزها به دلم موند .... حسرت داشتنت .... حسرت شیردادنت ... اینکه روز تولدم ... سالگرد ازدواجم و سال تحویل و روز مادر تو کنارم نبودی... اما خدا شاهده که تو سختتربن لحظات هم خدارو شکر گفتم حتی به نداده هاش... تو این 7 ماه باردا شیشه ترک خورده ی دلم شکست و من با امید خورده هاش و جمع کردم و از نو با یاد تو شرو...
20 ارديبهشت 1392

خدای خوبم

نمیدونم چی بگم ... اشک تو چشام جمع شده ... باورم نمیشد همون بی بی چکی که 7 ماه همش بهم زد حال میزد و اشک حسرت و تو چشام راه می انداخت ... ساعت 1:9 دقیقه بامداد جمعه 20 اردیبهشت 92 ++++ شد ... و انگار من نیز مادر شده ام ... خدایا شکرت ... دوستهای خوبم اصلا نمیتونم حسم و بگم ... ... درست امشب اولین تولد یکسالگی وبلاگ امبرعباسمه و من امشب متوجه شدم دوباره به لطف خدا مادر شدم ... خدایااااااااااااااااااااااااااااااشکرت ... نمیدونم چقدر میشه به این بی بی چک ها اعتماد کرد اما برای من همین + شدن هم یک امید است... ....................... مهربانم ... این ماه قرعه به نام من و فرزانه و دریا افتاد شکرت ... خوب من میشه به دوستهای د...
20 ارديبهشت 1392

سلام من اومدم

سلام دوستهای خوبم ... بالاخره من اومدم ... میدونم دلتون برام تنگ شده بود دیگه اومدم پیشتون ... ببخشید اگه بی خبر رفتم از جمعه تا امروز جاتون خالی کیش بودم ... خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی خوش گذشت ... انشالله میام و خاطراتو می نویسم ... دوستتون دارم ...
18 ارديبهشت 1392

مادر گل همیشه بهار

نمیدونم چی بنویسم... کلا نمی خواستم چیزی بنویسم ... گاهی حتی نوشتن هم برام سخت میشه ... شاید اگه بودی اینقدر غمگین نبودم ... اما تو نیستی ... امروز روز مادر و من یک مادر دلتنگم... پارسال روز مادر با وجود تو برام خیییییییییییییییییلی زیبا بود ... یه حس ناب که با هبچی تو دنیا قابل قیاس نیست... اگه الان بودی , لبخندد قشنگترین هدیه بود برای من ... بازم خدارو شکر ... روزهام سخت میگذره اما بازم شکر که میگذره ... امروز تنها بودم .. کلا همیشه تنهام ... اما امروز خیلی تنها بودم ... تو که نیستی ... بابا هم که نیست ... یه جشن تک نفره ... جلو آینه واستادم و به خودم تبریک گفنم .. بیخیال .... چیزی نمی نوشتم بهتر بود.... ...
11 ارديبهشت 1392

خریدار دل شکسته ی من

خدا تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمیشود... تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد... باپای شکسته هم میتوان سراغش رفت... تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر بر میدارد... وقتی به تو پشت کرده اند او آغوشش رابرایت میگشاید... وقتی همه تنهایی گذاشتند او محرمت میشود... و تنها کسی است که دلش با بخشیدن آرام میگیرد و نه با تنبیه ... ................................. خدایا شیشه قلبم را شکسته اند ، آنان که نمیدانند گاهی تکه حرفی کافیست تا قلبی را شکست ... ارزان است اما خریداری ندارد ... دل شکسته ام را میگویم... شنیده ام که تو خریداری ... تو دل شکسته ام را میخری ؟ ارزان میفروشم ... فقط به یک نگاه ... تو نگاهم...
8 ارديبهشت 1392