فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

پرواز یک فرشته

بدون عنوان

بس که دیوار دلم کوتاه است . هرکه از کوچه ی تنهایی من می گذرد ، به هوای هوسی هم که شده . سرکی می کشدو می گذرد …
8 آبان 1391

دلم گرفته امیر عباسم...

دلم گرفته ... دوباره هوای تورو داره... چشمهای خیسم برای دیدین دوبارت بی قراره... این راه دوره ... خبر از دل تنگ من نداری..... دلم گرفته  واسه خنده ی دوبارت.... دلم گرفته واسه چشمهای سیاهت.... دلم گرفته واسه باریدن بارون.... آروم ندارم یه شونه می خوام برای اشکم .... این دل غمگین دوباره هوای تورو داره .... دلم گرفته از این زندگی بی تو.... دلم داره غریبی میکنه .... دلم گرفته از دست خودم... دلم گرفته از هر چیزی که تورو به یادم میاره.... ببین , چشمهای خیسم برای دیدن تو بی قراره.... دلم گرفته امیر عباس ...
8 آبان 1391

دووووووووووووووووووووووووووست دارم

 امیر عباس خیلی وقته دلم می خواد بهت بگم دوست دارم.... بهت بگم که فقط تو رو دارم ... بی تو دارم کم میارم.... حالا منم تنهام ,‌  خسته از تموم دنیام.... دوست دارم وقتی که یاد لگدهات می افتم.... دوست دارم وقتی یاد اولین و آخرین خندههات می افتم.... دوست دارم وقتی چشمهاتو می بستی.... آروم میشم اگه بگی بر میگردی دوست دارم من اون چشمهای قشنگتو ... دارم میمیرم به دون تو .... ای واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ... ببین چقدر دوست دارم ..... ببین دارم می میرم.... همه میگن مرده دیگه بر نمی گرده .... بیا به همه بگیم ,‌که زنده ای ...
7 آبان 1391

دوست

بنام  خدایی که مهربونیش بی نظیره.... سلام ... این دفعه می نویسم نه از دلتنگی ,‌نه برای پسرم ... فقط فقط برای شما خوبان ... برای شما دوستانی که تو این مدت من و فراموش نکردین .... برای شمایی که وقتی پیغامهای پر از لطفتونو می خونم دلم آروم میشه و برای لحظه کوتاه اما شیرین یادم میره از اینکه تنهام , غم دوری پاره از تنم و دارم تنهایی تحمل میکنم ... دوستای خوبم وقتی میام و می بینم برام پیغام گذاشتین و باهام همدردی کردین دلم آروم میگیره... پیغاماتون میشه آبی روی آتیشی که تو دلم افتاده... دعاهاتون میشه پل امیدی برای طی کردن این مسیر سخت... دلداریهاتون میشه ستونی برای ایستادنم .... می دونم که خدا صدای دعاهاتون و که در حق منه گنهکاره می...
7 آبان 1391

من خدایی دارم به وسعت خدایی اش

خدایا... مهربان خدا... من تو را دارم , تو برای من همه ی دنیایی... وقتی تو باشی , من دیگر هیچ آرزوی دست نیافتنی ندارم... خدایا از من رنجیده نباش ... گاهی از سر کودکی ... دلتنگیهایم را با گریه کردن با تو درمیان می گذارم... خدای خوبم , معبود بی همتای من, مهربانم ... آرامه آرامم ... این هم نعمتی است از جانب تو برای بنده ی گنهکارت... خدایا مادرم , با همه ی آرزوهای مادرانه که هیچ کدام به ثمر نرسید... می دانم خیرت برای من اینگونه رقم خورده بود... من هم راضیم به رضایت ... خدایا نمی دانم در این صوت قرآنت چه چیزی نهفته است که مرهمی بر زخمهای دلم می شود... صلوات ذکر همه ی ثانیه هایم شده است... دوستش دارم... اذان ...
7 آبان 1391

یا غریب نواز طوس

آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده  ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و ، راهم بده ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حَریمت به مَثَل کهرباست شوق وسبک خیزی کاهم بده تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان سوز به آهم بده لشگرشیطان به کمین من است بی کسم ای، شاه پناهم بده از صف مژگان نگهی کن به من با نظری ، یار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده ای که عطا بخش همه عالمی جمله ی حاجات مرا هم بده   سلام غریب نواز طوس... سلام آقای مهربون , ضامن آهو.....
5 آبان 1391

بدون عنوان

    ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان آمد عید فرخنده ی نورانی قربان آمد حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول رحمت واسعه ی حضرت سبحان آمد عید قربان به حقیقت ز خداوند کریم آفتابی به شب ظلمت انسان آمد جمله دلها چو کویری ست پر از فصل عطش بر کویر دل ما نعمت باران آمد خاک میسوخت در اندوه عطش با حسرت نقش در سینه ی این خاک گلستان آمد امر شد تا که به قربانی اسماعیلش آن خلیلی که پذیرفته ز رحمان آمد امتحان داد به خوبی بخدا ابراهیم جای آن ذبح عظیمی که به قربان آمد آن حسینی که ز حج رفت سوی کربلا به خدا بهر سر افرازی قرآن آمد   عید سعید قربان بر همه شما دوستان مبارک باشه... انشالله همیشه شاد باشین... ...
4 آبان 1391

40 روز گذشت

سلام امیر عباس مامان .... ٤٠ روز از فرشته شدنت گذشت ... ٤٠ روز که دارم حسرت نداشتنت رو می خورم... ٤٠ روز همه دار و ندارم شده اشک اشک اشک... امیرم , عزیزم ... ٤٠ روز فرشته شدی و مادر زمینی تو ٤٠ روز داغدار کردی... امیر عباسم ... شهید کوچک گمنامم ... کجایی مادر که برایت  لا لایی بخونم ٤٠ سال از عمرم  کم شد....  40 روزه که خدا رو صدا می زمنم ... که دلم آروم بشه... امیرم 40 روز فرشته شدی ... مامان جان خوش به حالت , بهشت مبارکت باشه عزیز دلم ... من فدای پاهای کوچولوت ... کاش حداقل تو خواب بیای تا دلم آروم بگیره... امیرم ... دوست دارم     ...
30 مهر 1391

بدون عنوان

ای آسمان به سوز دل من گواه باش ، كز دست غم به كوه و بیابان گریختم‎ ‎.... داری خبر كه شب همه شب دور از آن نگاه ، مانند شمع سوختم و اشك ریختم؟ ...
30 مهر 1391