من خدایی دارم به وسعت خدایی اش
خدایا... مهربان خدا...
من تو را دارم , تو برای من همه ی دنیایی...
وقتی تو باشی , من دیگر هیچ آرزوی دست نیافتنی ندارم...
خدایا از من رنجیده نباش ... گاهی از سر کودکی ... دلتنگیهایم را با گریه کردن با تو درمیان می گذارم...
خدای خوبم , معبود بی همتای من, مهربانم ... آرامه آرامم ... این هم نعمتی است از جانب تو برای بنده ی گنهکارت...
خدایا مادرم , با همه ی آرزوهای مادرانه که هیچ کدام به ثمر نرسید... می دانم خیرت برای من اینگونه رقم خورده بود... من هم راضیم به رضایت ...
خدایا نمی دانم در این صوت قرآنت چه چیزی نهفته است که مرهمی بر زخمهای دلم می شود...
صلوات ذکر همه ی ثانیه هایم شده است... دوستش دارم... اذان لحظه نزدیکی من به توست ...خدایا چقدر به من نزدیک بودی و من چه گمراهانه به دنبالت بودم... تو در کنار خانه ام همسایه بودی و من در خرابه ها و کوچه های گمنام به دنبالت میگشتم...
خدایا , می دانم تو بهترین حافظ پسرم هستی... اصلا تو صاحب اصلیش بودی.... گاهی یاد خنده اش و بازی با انگشتانش که می افتد , دلم می گیرد به فرشته ها حسادت میکنم ....
خدایا می دانم دلتنگیهایم را که از سر مادریست به دل نمیگیری...
میدانم اگر درها را به رویم بسته شد , دلیلش حکمت تو بود , و میدانم زمان گشودن درهای رحمتت همین نزدیکیهاست ...
خدایا , من تورا دارم .... تو باشی من از هیچ چیز ترسی ندارم ...اما اگر تو نباشی من گم می شوم در این دنیا...
خدایا من آرامه آرامم ...
......................................................................................
فرشته های آسمون آیا می شود سلامم را به دردانه ام برسانید....
می شود برایش به جای من لای لایی بخوانید...
می شود اگر دلش گرفت دلداری اش دهید....
فرشته های مهربون به او بگویید که من بی نهایت دوستش دارم....
فرشته ها به او بگویید مادرش آرام است و صبور...
به او بگویید همه ی تلاشم را میکنم که پیش معبودش خجالت زده نشود....
راستی فرشته ها شنیده ام کودکم در دامانه مادر پهلو شکسته ای پرورش می یابد که خود داغ فرزند ومسمار در دیده... می شود به پسرم بگویید سلام مرا هم به آن بانو برساند...
به او بگویید نامش را عباس نهادم چون عاشق صاحب نامش بودم ... اگر جایی , زمانی , او را دید سلامم را به او برساند و برایم شفاعتش را بگیرد....
فرشته ها ...یک اعتراف..... من به شما حسادت میکنم ... حالا شما هم بازی پسرم شده اید ....
فرشته ها به پسرم میگویید که برایم دعا کند .... می دانم دستانش کوچک است ...اما دلی دارد به وسعت همه ی آسمانها ... برای همین هم آسمانی شد...
حالا در خاطره ام , پسرم , نقش یک شهید کوچک گمنامی را دارد که من در طول روزبه همان دستان کوچکش دخیل از سر نیاز می بندم....
...................................................................................
امیرم , پسرم , همیشه بی بهانه دلم هوایت را میکند و امروز هم همان همیشه هاست....
......................................
خدایا بابت هر چه که دادی و ندادی شکرت ... که داده هات نعمت و نداده هات حکمته....