فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

پرواز یک فرشته

تولدت مبارک

1392/6/21 10:37
نویسنده : مامان دلتنگ
1,495 بازدید
اشتراک گذاری

امروز باید همه ی خونه رو برات آذین میبستم ...

امروز باید همه دور هم جمع میشدن تا تولد یکسالگیت و با هم جشن میگرفتیم ...

امروز نباید کوله باری از غم رو دوشم سنگینی میکرد ...

چقدر سخته تنهایی سنگینی غمی و به دوش بکشی و هیچکس متوجه اون نشه ...

چقدر سخته امروزو که قرار بود قشنگترین روز عمرت بشه و واسه همیشه تو قشنگترین جای دفترچه خاطراتت ثبت بشه رو همه جز خودت فراموش کنن ...

از دیشب دلم گرفته بود ...

مرور خاطرات انتظار دیدنت قلبم و آتیش میزد ...

ولی هیچکس متوجه نشد ... یا هیچکس نپرسید چرا ...

حتی هیچکس ندید اشک پای سجادم و جز خدااا ...

اما نه انگار خواهرت میدونه ... چون از صبح لگدهاش بیشتر شده ...

شاید داره بهم میگه مامان من که هستم ... منم سنگ صبورت ... منم آروم جونت ...

ولی دلم گرفته چه کنم ...

یه شبی مثل دیشب همه اهل خونه منتظر امروز بودن ...

من تو بیمارستان تک و تنها ...

چقدر اشک شوق ریختم که قرار زود ببینمت ... چقدر دلم می خواست بغلت کنم ...

هم خوشحال بودم هم نگران ...

به هر کی می تونستم یا زنگ زدم یا پیام دادم که واسه سلامتیت دعا کنن ...

امروز رسید ... تو همه مسیر اتاق عمل برات دعا کردم ...

وقتی پرستارا میگفتن حالا اسم این شازده پسر چیه منم با افتخار میگفتم امیرعباس ...

نفهمیدم کجای آیت و الکرسی خوابم برد ...

اما یادمه فقط به عشق تو از خواب بیدار شدم ..

یادمه تو اون همه درد فقط میپرسیدم امیرم , پسرم سالمه ...

چقدر انتظار دیدنت برام سخت بود ...

9 ماه انتظار کشیدم ولی به سختی انتظار اون ساعتها نبود ...

ثانیه ها گذشت و گذشت ولی به هیچ ختم شد ...

چقدر اشک ریختم زار زدم خدارو صدا زدم ولی ...

نمیذاشتن ببینمت .. نمیذاشتن بغلت کنم ... چقدر سخته مادر باشی و دیدن بچت و ازت دریغ کنن ...

چقدر سخته مادر باشی و حسرت بغل کردن بچت حتی برای یه بار برای همیشه رو دلت بمونه ...

چقدر سخت بار همه ی این سختی هارو تنهایی به دوش بکشی و دیگران بهت بگن اشک نریز ,ناله نزن این نشد یکی دیگه ...

شاید لحظه ای تو ذهنشون رد نشد با این حرفهاشون آتیش قلب شکستم و شعله ور تر میکنن ...

مگه عروسکه که این نشد یکی دیگه ...

تو همه ی این سختی ها باز امیدم به خدا بود ...

همش خدارو صدا زدم ...

با هزار امید که خوب میشه , سختیش فقط چند روزه شب و به روز رسوندم ...

دم اذان صبح چقدر براش دعا کردم چقدر خدارو قسم دادم ...

مرخص شدم , نمیذاشتن ببینمت ... خوب منم آدمم دل دارم , حداقل مادر که هستم ...

وقتی دم در اتاق نوزادان رسیدم  اجازه نمیدادن ببینمت ...

چقدر برای دیدن بچم باید منت میکشیدم ...

بهم گفتن به شرطی که گریه نکنی ...

مگه میشد , مادر باشی , بچت رو تخت بیمارستان باشه اشک نریزی ...

پاهام میلرزید ... جات تو بغلم بود نه زیر اون دستگاه با اون همه سرم و...

از پشت شیشه دیدمت ...

چقدر نگاهت معصوم بود و من نفهمیدم این نگاه یه فرشته هست ...

لبخندت و پرستارا هم دیدن ...

2 تا تیله مشکی جای چشمات بود ...

طاقتم , صبر و قرارم همه رفت ...

فاصله من و تو یه شیشه بود ...

نشد بغلت کنم ...

نشد بهت شیر بدم ...

نشد ببوسمت ...

به خدا رو دلم مونده ...

دارم خفه میشم ...

این حسرت من و از پا در میاره ...

میدونی کی شکستم امیر وقتی ساعت 8 شب بابات اومد سرش پایین بود ...

وقتی یهو همه ساکت شدن ...

وقتی از ترس من همه اشکهاشونو با سرآستینشون پاک میکردن ...

وقتی مادر بزرگم دم در دستم و گرفت و گفت کجا میری نرو بیرون ...

وقتی اشک جمع شده ی تو چشام های بابات سرازیر شد و یک کلمه فقط یک کلمش من و شکوند ...

زینب همه چیز تموم شد ...

همون کافی بود برای اینکه تو همه ی این یکسال اشک تو چشام باشه ...

امیرم دلم برات تنگ شده ...

اون لحظه که بالهات و برای پرواز باز کرده بودی یاد من مادر افتادی...

اصلا به این فکر کردی تو اسمونی بشی من رو زمین تک و تنها چه کنم ...

خیلی تنها موندم خیییییییییییییییلی

حالا همه ی سنگ صبورم همین وب شده و درد و دل با تو ...

سخته ... خسته ام از این بغض خشک شده ی تو گلوم ...

خسته ام از خودم ...

از تنهایی , از گریه های پنهانی ...

هیچکس نفهمید چی میکشم حتی پدرت ...

چقدر سخته تنها بمونی و کسی نباشه ...........

تولدت مبارک

 

پسندها (3)

نظرات (42)

خاله جونی
21 شهریور 92 10:46
عزیزم اینکه یه مادر فرزندش رو از دست بده تلخ ترین اتفاق ممکنه، امیدوارم خدا بهت یه صبری بده تا تحمل کنی
رها
21 شهریور 92 11:03
قدر همه چیزایی و که داری بدون
قدر همه لحظه ها ، همه نعمت ها
شکر گذار باش و نا شکری نکن
لذت بچه ای و که تو شکمت داری و ببر
این با اون هیچ فرقی نمیکنه
رفتنی همیشه میره و این بازیه سرنوشته
بازم شکر کن که زود رفت و به بودنش عادت نکردی
من دختر عمه ام بچه اش و تو 5 سالگی از دست داد
با همه خاطره ها و شیرین زبونیاش
شکر گذر باش دختر
لذت این طفلی و که تو شکمت داری ببر
چرا باید فکر کنی که دوس داری با خاطرات زندگی کنی
خاطره های تو تازه داره شروع میشه
لذت همه ثانیه ثانیه این کوچولوت و ببر
یادت باشه همیشه خیلی زود دیر میشه
یه وقتی دلت واسه دوره حاملگیت تنگ میشد و الان که یه بچه ناز و سالم تو شکمته سعی کن استفاده کنی
باهاش حرف بزنی و از آینده خوب واسش بگی و لذت ببری
این چه وضعیه آخه
به خدا اگه خواهر من بودی با اینکه نمیشناسمت ولی حسابی دعوات میکردم
دختر شاد باش
بخند
لذت ببر
استفاده کن و بذار دخترت
این فرشته کوچولو از مادرش لذت ببره


سلام ...
مرسی از راهنماییتون ...
شاید گفتنش آسون باشه ولی باور کن عملش سخته ...
تو اوج خنده یهو چشات پر اشک میشه ... سخته ولی من هر روز دارم با خندیدن به خودم همین و ثابت میکنم ولی سخته
ماماطهورا
21 شهریور 92 11:56
الهي من قربون اون دل شكستت بشم زينب جونم ميدونم چقدر سخته نميدونم چي بگم گريه نميزاره چيزي بنويسم اميرم فرشته آسموني تولدت مبارك
فرزانه مامان علی اکبر
21 شهریور 92 12:04
زینب جون اینا چیه نوشتی قلبم آتیش گرفت یاد خاطرات خودم افتادم قلبم از خوندنشون درد گرفت
فاطمه مامان زهرا مسافر كربلا
21 شهریور 92 15:56
تولدت مبارك فرشته كوچولو ، مسافر بهشتي كه در مسير بهشت يه روز توي زمين پياده شدي و دل مامانت رو تا ابد أسير خودت كردي ... تولدت مبارك.... براي دل يك مادر بيتاب فرزند هيچي نمي شه گفت ، هيچي ..... انشالا نازنين زهراي گل صحيح و سالم بدنيا بياد و تسكيني بشه براي دل مامان زينبش ، ايشالا تو بغل ماماني شير بخوره و قد بكشه تا مامانش كمتر غصه داداشيش رو بخوره ... ايشالا !
مامان فري
21 شهریور 92 17:13
زينب.......
خورشید
21 شهریور 92 19:59
خیلی سخته خیلی سخت .یاد روزهای بد خودم افتادم یاد اون لحظه ای که گفتن قلب نفست نمیزنه اخه میخاستم اسمش رو نفس بزارم خیلی سخته منم که الان حاملم مثل اون یکی واسم جذاب نیست.منم روزا و شب های زیادی گریه کردم آخه قرار بود نفس من 5/6/92 دنیا بیاد وزندگیموزیر و رو کونه اما با نیومدنش قلبم رو زیر رو کرد
. وقتی میخاستن نفسم رو تو خاک بزارن اسمش رو گذاشتن فاطمه .
شاید این دو تا فرشته از اون بالا دارن مارو نگاه میکنن و میگن مامانا
به نی نی تو شکمتون فکر کنین

به هر حال نمیتونم بگم گریه نکن و ناراحت نباش
تنها میتونم بگم من شریک منم شریک اشکات


مریم.خوزستان
22 شهریور 92 1:37
سلام بازم ناامید خواهرم دلمونوگرفتی قربون اون دلت بشم الهییییییییییییییییی غصه نخورعزیزم ای کاش زودزود این ماههابگذره ندخمل گلت صحیح سالم بیادتوبغلت امین امیرعباس من تولدت مبارک واسه مامانی وابجی دعاکن پیش خدا... دوستتون دارم هرسه تاتونو
مهسا مامان نفس
23 شهریور 92 0:32
سلام زینب عزیزم خواهر خودم مهربونم
عزیز دلم میدونم هیچ حرفی تسکین دهنده دل سوختت نیست هیچ مرحمی حتی وجود زهرای عزیز نمیتونه یاد امیرعباسو از یادت دور کنه نمیتونه ارومت کنه.زینب عزیز دلم یادته می اومدی میگفتی دلم نی نی میخواد؟یادته چه قدر غصه میخوردی؟دیدی خدا نگات کرد گفت زینب یکی دیگه از فرشته هامو میفرستم پیشت.کم میای بیا و برامون بگو بیا بگو چه ذوقی داری.خیلی زود این پستتو خوندم اما با سکوت رفتم دوباره برگشتم اما بازم رفتم.نمیدونستم بهت چی بگم.بیا بهم سر بزن و گرنه باهات قهر میکنم

سلام مهسا میدونم ولی دست وثدلم نمیگیره چکار کنم
مهسا مامان نفس
23 شهریور 92 19:33
زینب جونم بیا خصوصی
مهدیه
25 شهریور 92 8:00
بازم که اشکمونو در آوردی خانوم
بخاطر نازنین زهرا دیگه این همه بی تابی نکن
بوس


سلام ... ببخش قصدم اشک در آوردن نیست ...
فقط اینجا آرومم میکنه مهدیه جان
مامانی چشم به راه
25 شهریور 92 9:15
مریم
25 شهریور 92 11:03
الهی بمیرم
خواهر منم این اتفاق خیلی تلخ را تجربه کرده بدتر از این اتفاق روی کره خاکی وجود ندارد


سلام ...
انشالله دیگه هیچکس تجربه نکنه
مامان محیا
25 شهریور 92 11:30
تولدت مبارک امیر فرشته, تو. رو به خدا واسه ارامش دل مامانی دعا کن, زینب جون میدونم هرچی بگیم تسکین دلت نیست ولی صبر بهترین راهه, به نازنین فکر کن که اومده همدمت بشه تسکینت بده خدا صبرت بده مامانی


سلام عزیزم ... خدا محیای ناز و برات نگهداره انشالله
nahid
25 شهریور 92 18:55
سلام عزیزم. امیر عباسم تولدت مبارک فقط همین.... دلم قد یه آسمون گرفته.این روزا هنش یادتم.با دل شکستت برام دعا کن.خیلی محتاج دعام.174
ضحی
27 شهریور 92 16:59
سلام زینبی چه قدر من امروز پای هردو وب شما گریه کنم کافیه آخه منم گذروندم منم سه سال ونیم پیش دختر کوچولوم همین شرایط را داشت امامن ندیدمش هنوز براش داغم چون دکتر گفته دیگه بارداریت به طور طبیعی ممکن نیست دلم گرفته خیلی ...خدارا شاکرم به خاطر همه چیزهایی که دارم به خاطر سجادم اما نمیتونم خودم را با شرایطم وفق بدم وامیدم را از دست ندادم یاد امام رضا لحظه ای از دلم دور نمیشه برام دعا کن


سلام عزیزم ...
خدا پسر نازت و برات نگهداره ...
شکر کن که خدا بهت یه بژه سالم دیگه داده ...
سخته میدونم خودمم دارم این درد و میکشم ولی چه میشه کرد خواست خدا این بوده و ما همه باید شکر گذار باشیم ... من ناشکری نمیکنم فقط دلم برای پسرم تنگ شده همین
مامان دوقلوها(حسین-حسام)
28 شهریور 92 13:02
سلام زینب جون خوبی عزیزم الهی فدای اون دلت بشم خیلی جیگرم سوخت این مطلب رو خوندم
میدونم سخته خیلی سخته
ولی چه میشه کرد قسمت این بوده
دلم برات تنگ شده بود خیلی وقت بود نت نمیومدم
مواظب خودتون باشید دوست دارم


سلام مرسی عزیز ...
خدا گل پسرای نازت و برات نگهداره انشالله ...
مهتاب
1 مهر 92 10:27
امیر عباس نازنین تولدت مبارک
زینب جونم فدای اون دل تنگیت


دنی طلا
24 مهر 92 6:29
زینب

خداروشکر میکنم که یه دخمل ناز مازی مث دخملی خودم تو دلته عزیزم


سلام دوووست خوبم. خیلی ممنون پعا کن سالم و صالح به دنیا بیاد
مامان پارسا
27 مهر 92 1:41
سلام عزیزم توی این لحظات شب که پسرم لالا کرده اشکام با خوندن متن تولد یک سالگی ناز پسرت -ریخت بغضم ترکید حس غربتم دوباره گل کرد
میدونی میخواستی روزاتو با اون سپری کنی اون که ...
من یه مادرم ودارم رشد کردن پسرمو میبینم در آستانه یک سالگی است
خدا برات کوچولویی توراهیتو نگه داره وامیر عباس پاک وآسمانی ات را دلدار مامانش قرار بده میدونی هیچوقت فراموش نمیکنی عزیزت رو
دعا کن برای همه مامانا

سلاام عزیزم خدا پسر نازت و برات نگهداره انشالله دامادش کنی .
دعا کن دخترم سالم باشه و صالح
مامان پارسا
27 مهر 92 1:49
دوباره سلام
این شعر با روانه شدن اشکهام برای تمام نی نی هایی که ماماناشون رو به قصد آسمون تنها گذاشتن ورفتن پیش خدا--- میسرایم:
لا لا لا لا گل خوشبوی مادر
کجا رفتی عزیز جون مادر
دلم تنگه برات ای ناز چشمم
برای من تو هستی کلید بهشتم
میدونم رفته ای پیش خدا جون
میدونم جات خوبه ای نور چشمم
ولی آغوش من در جستجوت
نگاهم هردمادم هست سویت
برای شادی قلبم دعا کن
همان باشم که ربم داردش دوست
لالا لالا تو رفتی با فرشته
بیادت هستم هروز وهمیشه
----عزیزم قلبم شکست من طاقت دوری ندارم



زینب
28 مهر 92 14:38
زینب جان خوبی
وقتی وبلاگتو خوندم دلم اتیش گرفت
خدا صبرت بده
خیلی سختی کشیدی امیدوارم این بچه ات سالم و سر زنده باشه و زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه به سلامتی


سلام زینب جان خیلی ممنون. انشالله دخترم سالم باشه تا تسکینی باشه روی دردام.
عمه فهيمه جوني
29 مهر 92 14:37
امير عمه سلام ميدونم دير اومدم ولي فكر نكني به يادت نبودما... دوباره دلم آتيش گرفت... زينبم به خدا اون روز يادم بود از چند روز قبلشم يادم بود شده تاحالا بخواي يكيو آروم كني اما ندوني چطور؟؟؟؟ اونوقت مستاصل شي و لال...؟!! من توو اون روزا اونجوري بودم حتي نتونستم باهات حرف بزنم زينبم... خدا به حق دل شكسته خانوم زينب كبري به دلت آرامش بده و باسلامت اومدن و نازي زهرام به زندگيتون شادي...آمين
مامانی چشم به راه
11 آبان 92 18:41
منو ببخش ..حال وروز خوبی ندارم ...منو درک کن...
مامان دلتنگ
پاسخ
سلام باشه ... یادت باشه همیشه به یادت هستم
نیلوفر
13 آبان 92 18:44
____● ______●___________████____████ _______●_________██████_██████ __________●_______███████████ _████____████____███████ ██████_██████_____████ █████████████_______██ _███████████_________█ ___████████__●_______● ______█████____●______● ________██_______●_____● _________█________●____● ما بالاخره اومدیم ........دلم براتون تنگ شده بود
مهگل
16 آبان 92 21:41
سلام خانمی من اتفاقی به وبلاگت رسیدم این مطلبت حسابی اشکم را در آورد من هم شرایط شما را داشتم اما خدا رو هزرا مرتبه شکر بالاخره بعد از 10 روز بستری شدن تونستم پسرم را بغل کنم درد دلات را خوندم انگار داغ خودم تازه شد ،لحظات خیلی سختی را گذروندی و میدونم تا آخر عمر هر روزی نیست که بهش فکر نکنی امیدوارم پسرت هم نشین علی اصغر حسین باشه مطمئن باش نزد خدا ،دل مادرای داغدار رو با ارزش ترین چیز است انشااله که دخترت پیام آور شادی و خوشبختی براتون باشه
مامان دلتنگ
پاسخ
سلام عزیزم خیلی ممنون از محبتت خدا پسر گلت و برات نگهداره ... مرسی از دعای قشنگت
امی
17 آبان 92 1:29
مامانی چرا دیگه بهم سر نمی زنی
مامان دلتنگ
پاسخ
سلام ببخش نت کم میام ... یه بار دیگه آدرس و برام بذار
فهيمه
19 آبان 92 9:10
سلام دوست خوبم زينب من با تمام وجودم تورو درك ميكنم عجب اتفاقي 8 مرداد سال 91 پسر خواهرم به دنيا اومد به اسم محمد امين ما همه عاشقش بوديم همه دوستش داشتيم دكترهاش گفتن سالمه آورديمش خونه اما فرداش به اغما رفت برديم بيمارستان و توي دستگاه گذاشتن و گفتن بدون دستگاه نميتونه نفس بكشه بعد 4 روز تموم كرد و به خواهرم گفتيم همه چي تموم شد .. انگار آسمون و زمين و كائنات همه رو سر ما خراب شد اون سال بدترين سال زندگيمون شد بغض خفگي كلافگي اما زمستون همون سال خواهرم باردار شد و 8 آبان 92 يه دختر به دنيا آورد الان تمام زندگي ما شده محنا محمد امين ما شناسنامه داشت و قبر هم داره و حتي اسمش رو شناسنامه خواهرم موند و اسم محنا بعد اون نوشته شد عزيزم دعاي من تو محرم امسال براي بچه دار شدن شماست به زودي زود انشاالله نگران نباش خدا بزرگه و دل تو هم بايد بزرگ باشه دوست دارم
مامان دلتنگ
پاسخ
سلام عزیزم ... خیلی ممنون از محبتت . خدا خواهر زاده گلت و برای خواهرتونو شما نگهداره انشالله .. مرسی از دعای خوبت ولی منم نی نی دارم خاله جون ... انشالله دی ماه به دنیا میا د دعا کن سالم باشه
پدر آروشا
3 آذر 92 15:40
سلام خانم محترم مادر گرامي ببخش كه من نوشته هاتونو خوندم و شايد براي يه مرد خيلي بد باشه ولي همش رو با گريه خوندم. نه فقط گريه از اينكه دل يه خواهر شكسته (كه من بعد از تولد دخترم واقعا فهميدم كه بهشت زير پاي مادرانه و بهشت زير پاي شماست) بلكه به خاطر اينكه خدا چقدر بزرگه كه هميشه راه رو براي ادامه دادن آدمها باز گذاشته و توي سختيها كمكشون ميكنه. پسر نازنينتون الان توي بهشته و خدا از همون بهشت يه دختر ناز تر براتون فرستاده. من اعتقاد قلبي دارم كه اين دختر ماه نشانه هاي پسرتون رو به همراه داره و شما حالا يه دفعه دوتا فرشته رو با هم دوست خواهيد داشت. بهشت ير پاي شماست و پسر شما با شما فاصله اي نداره. از شما به عنوان يه برادر بزرگتر ميخوام به اين موجود پاك كه توي راهه بيشتر توجه كني به خاطر اينه كه اون الان هم براي شما يه دختره هم نشانه هايي از يه معجزه ديگه الهي كه بي شك نشانه هاي پسرتون رو همراه داره. شما بايد در آن واحد دو برابر دوستش داشته باشي و دو برابر بهش محبت كنيد. برادر شما پدر آروشا
مامان دلتنگ
پاسخ
سلام ... خیلی ممننون از همدردی ... و خیلی ممنون از محبتتون ... شما درست میگین ... انشالله همینطور که میگین باشه
بهار مامی باران
24 آذر 92 19:45
زینب جون من وبلاگتو خوندم خودم یه مادرم و باتمام وجودم درکت می کنم امیدوارم دلت یه خورده آروم بشه .دوستم کاش می تونستم کاری کنم یه خورده از غمت کم شه دلم گرفت خیلی خیلی .
مامان دلتنگ
پاسخ
سلام بهار جان ... انشالله غم هیچوقت تو دلت خونه نکنه عزیزم ... خدا باران ناز و برات نگهداره ... دعا کن خدا دخترم و سالم بهم بده انشالله
مامانی چشم به راه
27 آذر 92 8:44
امیرعباس جان ..توروبه حق صاحب اسمت قسمت میدم شفاعت کن پیش خدا یه فرزندسالم وصالح بهم ببخشه ..خیلی دلم گرفته!
مامان دلتنگ
پاسخ
زینبی الهیبرای دلت بمیرم باااور کن همیشه به یادتم. اصلانا اربعین امسال زیارت و فقط به خاطر تو میخونم
زهرا مامان فنچی
14 دی 92 14:41
زینب جون اینقد خودتو اذیت نکن
رستا
21 دی 92 3:25
سلام زینب خانومی عزیزم تبریک میگم مامانی خانوم شما که آمار دقیق ندادی ولی اونجوری که من حساب کردم دخمل خوشگلت باید به دنیا اومده باشه فقط خواستم بگم به یادتونم و بی تاب برای دیدن روی ماااه این دخمل مشرقی
پریسا پ
21 دی 92 14:51
سلام میدونم سخته ولی مامانا میتونن ولی درد تو تو دلت نگه دار ولی به فکر نی نی تو راهیتم باش کاری کن بهش خوش بگذره اتفاقیه که افتاده چرا نمییای برا دختر وبلاگ درست کنی من اگه بچه ات بودم اگه این وبلاگو میخوندم فکر میکردم داداشمو بیشتر دوست داشتی الان یه روز تازه اس احساستو تازه کن انشالله دختر مرحم زخمت میشه ماهای اخر خیلی تو روحیه جنین مهمه کاری کن نی نی احساس ارامش کن برا پسرت دیگه کاری از دستت بر نمییاد ولی دخترت بهت نیاز داره
مامان دلتنگ
پاسخ
سلاام دوست خوبم ... مرسی محبت و پیشنهادت . خواستم بگم من همون وقا برای دخترم وبلاگ درست کردم آدرسش اینه www.rozaneomid.niniweblog.com
زهرا
23 بهمن 92 2:03
امیرعباس کوچولو اگه مامان نی نی داشت هزار بار میومد پیشت و برات درد و دل می کرد خوب حالا باید شاد باشه بتونه نی ن شو خوب بزرگ کنه از این به بعد اینخداست که به وبلاگت سر می زنه و ...
مغز بادام
6 فروردین 93 2:21
منم همراه تو گریه کردم
نــگاری
10 اردیبهشت 93 0:04
گریه اجازه حرف زدن نمیده امیر عباس عزیزم تولدت مبارک از مهمونای تولدت {خدا و ... } بخواه به مامانیت صبر و ارامش بده
مامان دلتنگ
پاسخ
مرسینگار جونم هنوزم گاهی دلم براش تنگ میشه تا حد مرگ
مامانی
23 خرداد 93 2:27
قربونت برم شدیدا گریم دراومد
جشن تولد مدرن کودک و نوجوان با شایلین تم
25 مرداد 93 1:51
بریک تبریک تبریک سلام شمادر قرعه کشی سالانه موسسه ما برنده شدی لطفا به سایت ما بیا و جایزتو به اسم خود ثبت کن جشن تولد مدرن کودک و نوجوان با شایلین تم و یا http://www.arzanhadaya.mihanblog.com
مامان علیرضا
29 مرداد 93 20:00
اگر زحمتی نیست برید به این لینک واسه عکس علیرضا نظر و امتیاز بذارید http://okno.ir/index.php?route=information/pictures7
ماری
7 شهریور 93 0:55
نامه اسرار آمیزی به نام شانس سلام شاید فکر کنید گفته‌های آن کاملاً غیرعقلانی است ولی چیزی را که می‌بینید نمی‌توان انکار کرد!شاید نتیجه آن، فقط و فقط حاصل انرژی مثبت میلیونها آدمی باشه که انرژیشون رو بدرقه این نامه کرده‌اند نسخه اصلی در ونزوئلا نزد دختری دانشجو که بنام ماریا است و ارسال کننده اصلی آن است این نامه تاکنون طبق اخبار رسمی مایکروسافت از 15 ماه گذشته تا کنون 49 بار در دنیا به 9 زبان چرخیده شانس برای شما فرستاده شده.با ارسال آن شما خوش شانسی خواهید آورد.کپی‌ها را برای اشخاص بفرستید که فکر می‌کنید به شانس نیاز دارند.این نامه را نگه ندارید.این نامه باید ظرف مدت 96ساعت ازدست شما خارج شود پس اعتقادتو به این پیام مثبت کن وشانستو امتحان کن از آنجا که این کپی باید در سراسر جهان بگردد شما باید 20 کپی تهیه نموده و برای دوستان بفرستید پس از چند روز شما یک سورپرایز دریافت خواهید نمود.این یک حقیقت است حتی اگر شخصی خرافاتی نباشید پال سینگ کارمند اداری بانکی در نپال این ایمیل رادریافت کرد ولی فراموش کرد که این نامه را باید ظرف مدت 96 ساعت ارسال کند. او شغلش را از دست داد؛ کمی بعد نامه را پیدا کرد و 200 کپی ایمیل ارسال نمود و پس از چند روز شغل بهتری بدست آورد. چیزی از دست نمی دهید.انتخاب با شماست!كافیست ایمان داشته باشید! "متن نامه" به نام صاحب شانس "دوست من با نگاه به این نامه شما ابتدا به یاد خالق عشق باشید و این نامه را زمانی که دریافت می‌کنید به آنچه دوست دارید دست پیدا خواهید کرد. فکر کنید و کسی را که دوست دارید و میدانید گرفتار است با قلبتان برایش دعا کنید تا مشکلات او از طرف خداوند به واسطه شما حل گردد و بعد یک اتفاقی که انتظارش را می‌کشید و حتی تصورش را نمی‌کنید برایتان اتفاق خواهد افتاد. با دعا برای آن دوست، برکت بیشتر برای شما خواهد رسید! این یک راز است..راز بقاء انرژی..رازی که در فیزیک و متافیزیک به قانون بقاء انرژی شهرت یافته است"...........
افروز
21 شهریور 93 3:28
وااااااااااااااااااااای خداااااا خیییییلی جالبه دقیقا یک سال پیش این موقع این مطلب نوشته شده و من بعد تقریبا یک سال که فقط یه بار به این وبلاگ سر زدم باید دقیییییقا همین روز که تولد امیر عباسه به طور اتفاقی شب بی خوابی بگیرم و یادم به این وبلاگ بیفته! ینی واقعا امیر عباس یه فرشته شده...! اصلا باورم نمیشه آخه میگه میشه من نه بدون اینکه بدونم روز تولدش کی بوده نه بدون اینکه شمارو بشناسم صااااااااااااااااف همین روز یادم به اینجا بیفته...! قربون امیر عباس با اون روح پاک آسمونیششششششششششش
مامان دلتنگ
پاسخ
سلام مرسی عزیزم از محبتت