فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

پرواز یک فرشته

دل نوشته یه مادر با پسر آسمونیش

1392/1/11 16:57
نویسنده : مامان دلتنگ
633 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم این متن و کی نوشتم ...

اما یادمه یه شب که خیلی دلم گرفته بود ... برای اینکه خواب ناز بابایی نپره زیر پتو یواشکی  تو نوت گوشیم نوشتم و آروم آروم اشک ریختم ...

بنام خدا ...

سلام فرشته آسمونی من ...

همه ی ثانیه های زندگی ام از آن تو شده و من هر روز بیشتر از قبل دلم برایت تنگ میشود...

دیگر خنده هایم از ته دل نیست ...

حالا هر روز آسمان چشمانم طوفانیست ...

دلم به وسعت همه ی دلتنگیها برایت تنگ شده است .

کاش خدای مهربانیها تورا از آن خود نمی کرد.

کاش برای همیشه در دلم می ماندی...

پسرم جایت ما بین خنده هایم خالیست ...

جایت خالیست در آغوشم .

چقدر لحظه زیبایی بود آن اولین و آخرین دیدار...

خاطره اش برای همیشه در ذهنم نقش بسته .

مادرت اینجا ، محکوم است به تنهایی ، به سکوت ...

محکوم است به جرم مادر بودن ، عاشق بودن ...

کاش بودی...

کاش بودی تا تازیانه های تنهایی تن نهیفم را در زیر ضربه هایش سیاه و کبود نمی ساخت...

کاش بودی تا شعرهایم رنگ غم نداشت ...

کاش بودی اشکهایم از روی شوق بودند و نه از روی حسرت...

کاش بودی تا تنهایی مرا زندانی خود نمی ساخت...

پسرم ، بی وفایی را از که آموختی که آسمانها از من دور شدی...

چقدر زمین برای تپیدن قلبت کوچک بود ...

من که همه ی زمین را برای آمدنت آزین بسته بودم چرا نماندی ؟

چرا من ماندم و خاطره ی داشتنت ...

چرا من ماندم و حسرت بودنت ...

تو که در آغوش خدایی از او که بزرگ است و مهربان ...

بپرس چراااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟

چرا من ، چرا مادر تو؟

دلم برایت تنگ است ...

همین امشب...

میان اشک و اندوه ...

تورا می خوانم ...

با فریادی بی صدا تورا می خوانم ...

تویی که از هر چیزی برایم زیباتر بودی...

من مادررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم این را به یاد داری ؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

یه نی نی توو خواب و رویا
11 فروردین 92 17:47
بسیااااااااااااااار زیبا بود انشالله از این به بعد همیشه از خوشی ها برامون بنویسی که نینی اومده توو دلت


انشاللللللللللللللللللللللللللله
مریم .خوزستان
11 فروردین 92 18:00
دلم با هرکلمه ات میگیرد...
خدایا ناامیدش نکن
همین الان برات دعاکردم
بعدازنمازم دعامیکنم
توکلت به خدا باشه
هروقت مشکلی داشتی باصدای بلند بگو
یاصاحب الزمان ادرکنی عج ببین چه جوری کمکت میکنه
امام زمان به فریادت برسه


مرسی مریم جونم ...
دلت پاکه حتما بعد نماز دعا کن خدا بهم بچه سالم و صالح بده انشالله

مریم .خوزستان
11 فروردین 92 18:15
انشالله
بهت میده من دلم روشنه اجی بزرگه
برا هرکی دعا کردم گرفت
انشالله براتوهم دعامیکنم ازته دلم
فقط خواهشی ازت دارم
هیچ وقت هیچ وقت ازرحمت خدا ناامید نباش عزیزم


سلام عزيزم مرسي از لطفت
انشالله منم با دعاي شما به ارزوم برسم
اكه نااميد بودم زنده نمي موندم همه اميدم رحمت خداست
مامان نی نی
11 فروردین 92 18:37
سلام...متنت خیلی دل انگیز و غم انگیز بود...دعا میکنم خداوند دامنت رو سبز کنه به حق مادر پهلو شکسته


مرسي عزيزم انشالله
دریا
11 فروردین 92 18:58
سلام عزیزم
من تقریبا همه متن هاتو خوندم
باور کن با هر خط نوشته هات اشک میریزم و برات از صمیم قلب آرزو میکنم که با اومدن یه نینی صحیح و سالم غصه هات تموم شن و اینجا از روزهای قشنگت برامون بنویسی



سلام عزيزم مرسي از محبتت انشالله
shamim
11 فروردین 92 21:03
salam zeynabi,sale n0t m0baraak.eishala sale dg eyd ninit baghalete.man m0tmaenam.mahale har jaei ke daram 2a mik0nam esmeto nayaram.eishala khoda be zodie zod deleto shad mik0ne.bo0os


سلااتتااام شميم جانمرسي از محبتت
انشالله به حرمت دلهاي پاك شما دل منم شاد كنه با فهيمه و بهار اينا قرار بذاريد بياين پيشم
نیر
12 فروردین 92 1:12
سلام زینب عزیزم,منم خیلی دلم گرفته,نوشته هات خیلی خیلی خیلی غم داشت..این حسرت نبودن ونداشتن کی ماروراحت میذاره نمیدونم,ولی بنظرمن باید به خداپناه ببریم وبهش ایمان داشته باشیم وصبرمون رو چند برابرکنیم تاانشالله پاداش قشنگی ازش بگیریم..توروخدا اینقدر خودتوناراحت نکن,بخداهمین الان دارم با اشکهام این متنوبرات مینویسم..امیدوارم هرچه زودتر دوباره مادر یه فرشته ی آسمونی بشی عزیزم..
واماجواب سوالت:
من این ماه به بدنم استراحت دادم,,50_60تاآمپول هورمونی,قرصهای هورمونی..میخوام کمی بدنم به خودش بیاد...موهام هم داره میریزه..همش اثراین دارو و آمپولای هورمونی...ازماه بعدبه امیدخدای بزرگم شروع میکنم..ببینیم خداچی میخواد...
مواظب دل مهربونت باش......

سلام عزيزم انشالله خدا به حق خوباش دل همه مونو شاد كنه

سارا
12 فروردین 92 14:11
یه مادر خیلی خیلی مهربونه ولی نه به اندازه خدا! یه مادر وقتی مرگ بچه شو می بینه زجر می کشه تا عمر داره یادش نمی ره ولی وقتی بچه دوم به دنیا بیاد مجبوره همه چی رو فراموش کنه چون اگه فراموش نکنه مادر خوبی برای بچه دوم نخواهد شد، یا بعد از سی سال از مرگ بچه اش در حالی که دو تا پسر و یه دختر و 2 تا نوه داره گاهی وقتا یادش می افته یه بچه ای بوده که مرده ولی اون وقت خدا بچه اول رو فراموش نکرده، خدا خیلی مهربون تره پس این همه ناسزا به خدا برای چی؟ پس این همه چرا و چرا کردن برای چی؟
زهرا
12 فروردین 92 14:16
سال نو مبارک
از دستم ناراحتی؟


سلام عزیزم ...
سال نو شماهم مبارک ناراحت چرا
مرمر
12 فروردین 92 15:43
سلام رینب جون.امروز تموم وبتو از اول تا اخر خوندمو اشک ریختم واست دعا کردم.راستی مریم مامان مهراد دختر عموته.اگه همون مریم باشه میشناسمش دوست ابجیمه.مهراد هم اومده خونمون.اشنا دراومدیم.ایشالا دلم روشنه تو همین سال مامان میشی من با مریم مهراد بیام پیشت.


انشاااالله عزیزم ...
مریم دختر عمومه عزیزم ...
انشالله حتما بیا پیشم
مرمر
12 فروردین 92 16:13
اره عکس مهراد هم دیدم.قربون خدا برم از وب اناهیتا مامان ارمیتا وبتو پیدا کردم هم همشهری واشنا دراومدیم.زینب جون همیشه یادمی با اینکه چندروزه وبتو پیدا کردم

سلام همشهری...
الهی خاله قوبونش بره...
بابا آشنا ...
کدوم دوست مریم هستی
مریم.خوزستان
12 فروردین 92 17:27
mahsamaleki387@yahoo.com
زینب جان سلام اینم ایمیلم


مریم جان رمزو برداشتم
ماماطهورا
12 فروردین 92 23:57
سلام عزيزدلم ازخدميخوام به زودي زود برات ني ني سالم و صالح هديه بده و برا هميشه براخودت بمونه امروز كه با خداوند رحيم و رحمن وخداي دل شكستگان درد و دل كردم توروهم دعا كردم انشالله خداجونم دعاهام و درحقت قبول كنه گلم
مامانی چشم به راه
14 فروردین 92 10:15
سلام نازنینم
چه خبرزینب جووونم؟خوبی؟
چیکارمیکنی؟این ماه خبری نیست؟
منکه ماه بعد باید دوباره آی یو آی کنم...شوهرم هم همچنان بی انگیزه ست..


سلام زینب جونم ...
من که 16 وقت پریودم هست ...
منم مثل هر ماه منتظرم...
انشالله خیره ..
مهم اینه که قبول کرده ...
نذر یه بچه یتیم کن اگه سید باشه بهتر مولا علی رو بچه یتیما حساسه ...
چرا میکرو نمیکنی
مامان سارا
14 فروردین 92 10:38
زینب عزیزم دوست دارم دوستم ، می دونم با این نوشتن ها کمی دلت آروم می گیره ، تا قبل از این می گفتم از غم ننویس ولی باشه هر چی دلتنگی بنویس
به زودی رنگ نوشته هات همه شاد باشه


سلام سارا جان مرسي از دركت
انشالله
ماماطهورا
14 فروردین 92 13:13
سلام عزيزم خوبي الهي فداي دل تنگيات بشم خواستم بگم تنها نيستي و دوستات پيشت هستن ميدونم جاي امير عباست رو هيچكس هيچكس نميتونه پركنه ولي اگه لايق باشيم ميتونيم سنگ صبورت بشيم .راستي ميشه رمزرو به منم بدي تا منم بتونم مطلب قبليت رو بخونم دردودلات و خيلي دوست دارم
ماماطهورا
14 فروردین 92 13:18
سلام عزيزدلم خوبي فداي دل تنگيات بشم ميدونم كسي نميتونه جاي اميرعباس و برات پر كنه ولي تنها نيستي ماپيشتيم انشالله به حق اين لحظه ي اذان خدا ني نياي سالم و صالح بهت هديه ميده.راستي ميشه رمز مطلب قبليت و به منم بدي تا منم بتونم بخونم ممنون ميشم آخه دردودلاتو خيلي دوست دارم[hr
سلاااااااام. عزيزم . نميدونم در جواب اين همه محبت چي بكم
انشالله هميشه خوش و خرم با تني سالم باشي رمزوهم برداشتم عزيزم

مامان نفس
14 فروردین 92 17:19
زینب رمز نمیدی به من؟


سلام رمز و برداشتم
ماماطهورا
14 فروردین 92 17:43
فدات بشم نميخوادچيزي بگي فقط اين و بدون اگه قبول كني 1دوست هم به دوستات اضافه شده بازم ميگم خيلي دوست دارم
راستي ممنونم كه رمزو برداشتي مرسي


مرسی عزیزم ...
خوشحال میشم دوست خوبی مثل شما داشته باشم...
خواهش میکنم
مامانی چشم به راه
15 فروردین 92 10:45
رینب جون دکی گفت تا سه بار آی یو ای جواب نده برات آی وی اف میکنیم..نشد میکرو...شوهرمم که میگه واسه آِی وی اف واینها باید عمل کنم دیگه ...لاپاراسکوپی ..میگه نه خطرداره بذار نشد آ ی یو آی بعدا میریم سراغ آی وی اف..
توچی کارمیکنی ؟عقب ننداختی ؟


من لاپراسکوپی کردم خطرش چیه ؟
یه عمل تشخیصی یه روز هم بیشتر بستری نشدم ...
با لاپراسکوپی متوجه شد که تخمک زائد دارم سوزوند بعد از 4 ماه باردار شدم امیرعباس و یک سال الکی قرص می خوردم ... یه فوق تخصص نازایی میرفتم سرآخر گفت نازایی تو یکسال کلی دارو مصرف کردم ...
دکترم و عوض کردم سونوها و آزمایشاتم و دید لاپراسکوپی کرد مجدد 4 ماه آمپول زدم باردار شدم...
انشالله که اینبار میشه ...
زینب چرا تهران نمیری

عقب نه فعلا فردا وقت پریودمه
مرمر
15 فروردین 92 12:24
سلام.به مریم بگو میشناسه منو.مریم دوست خواهرمه مونا.


دیروز بهم اس ام اس داد ...
من یه مونا میشناسم که یا رودبار زندگی میکنه یا لوشان