فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

پرواز یک فرشته

پسر قند عسل

1391/3/22 0:17
نویسنده : مامان دلتنگ
472 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدای مهربونی که هیچ وقت نا امیدم نکرد

سلام پسرم ،‌سلام به روی ماهت ، الهی مامان فدای اون قلب کوچولوت بشه که امروز منظم می زد ، مامان فدای تپیدن قلبت ،‌ پسرم عزیز دلم خیلی دوست دارما ........ امروز با مامان جون ( مامان خودم ) رفتیم سونوگرافی خیلی استرس داشتم چون چهارشنبه نه حال مامانی خوب بود نه حال شما,کلی معطل شدیم تا نوبت به ما رسید , تادکتر  به دستیارش  گفت همه چی نرماله از خوشحالی اشک تو چشام جمع شد ( خدایا شکرت خیلی خوبی ببخش که من بنده بدی هستم) اما دکتر بهم استراحت داد .می دونم وقتی واسه امتحانات میرم دانشگاه خسته میشی اما مامان جون این چند وقتم تحمل کن ... من شرمندتم اما اینقدر دوست داشتم که شمارو داشته باشم نشد تا پایان درسم تحمل کنم کم مونده مامان جون تا ٦ تیر فدای قلبت بشم به خاطر مامان تحمل کن ،‌پسری این چند روز خیلی هارو نگران کردی وقتی رفته بودم دکتر موقه برگشت گریه میکردم پدر جون (باباجون خودم)د اومد دنبالم تا بریم آمپولم و بزنم وقتی گریه هام و دیدو مامان جون بهش گفت ضربان قلبت ضعیفه اشک از چشماش جاری شد وقتی اشکاشو دیدم ساکت شدم دیگه جلوش گریه نکردم این از نگرانی پدرجون ، مامان جون که تا امروز همش دلواپس بود اما به روم نمیاورد اما من که اشکاشو سر نماز میدیدم ، بابا جون و که نپرس اینقدری ناراحت بود که هیچی نمیگفت آروم آروم نازت میداد باهات حرف میزد ، عمه فهیمه هر روز زنگ میزد و دلداریم میداد مامان جون (مامان بابا )‌هم همین طور تازه گل پسر دوستای مامانی که هر روز بهم زنگ میزدن مخصوصا خاله فیروزه ( هم کلاسی  مامان )چون میدونه بابا جون پدر جون ، مامان جون کارمندن میاد دم در خونه دنبالم من و می بره دانشگاه واسه امتحان بعدم من و میاره خونه اگه به خوام از همه بگم کلی طول میکشه مامانی زیاد وقت نداره پس فردا یه امتحان سخت دارم باید برم درس بخونم ....................

راستی مامان برات یه لباس خوشگل خریده که الان عکسشو میذارم

مامان دورت بگرده که می خوای این و بپوشی

 

 


 

خدایا به همه داد و نداده هات شکر

امیر عباسم و میسپارم به دستان مهربانت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان کیارش
22 خرداد 91 0:19
چه لباس نازی
الهی این گل پسر ناز و تپل مپل این فرشته آسمونی یه روز قدم تو دنیای ما زمینیا بذاره و مامان جونش این لباس خوشگل رو تنش کنه و بگه خدا رو شکر
چه گل پسر نازی دارم


مرسی گلم از این همه لطف

عمه مهسا
22 خرداد 91 9:40
سلام انشاالله که این شیرین عسل به سلامتی به دنیا میاد و یه دنیا شادی و برکت به مامان و باباش هدیه میده چقدم که ماهه !!!


مرسی گلم انشالله ، خدا کنه همه نی نی ها سالم به دنیا بیان همههههههههههههههههه بچه ها سالم بزرگ بشن
مامان الهه
23 خرداد 91 12:49
سلام خوشحالم که حال کوچولو خوبه
نگران نباش و استرس نداشته باش که بدترین چیز تو دوران بارداری همین استرسه....
منم مثل شما بودم و ضربان قلب دخترم همیشه پایین بود ولی حالا بیا ببین چه وروجکیه.....
سعی کن زیاد نفس عمیق بکشی تا اکسیژن کافی به جنین برسه


مرسی عزیزم بابت دلداریت .خدا نگهش داره .انشالله امیر عباس منم سالم به دنیا بیاد
مامان الهه
23 خرداد 91 13:15
شما مگه امتحان نداری نشستی وبلاگ نگاه میکنی برو درستو بخون مامانی (از طرف امیر عباس)
مامانه آرمیتا
23 خرداد 91 13:42
سلام زینب جون . توخیلی مامان خوبی هستی که بااین درس وامتحان برای امیرعباس کوچولو هم مینویسی . دعا میکنم که امتحاناتت همش با موفقیت پاس شه . عزیزم نگران نباش گاهی حاله آدم توی این روزا بهم میریزه اما نینی ها یه فرشته نگهبان دارن که همیشه مراقبه . راستی ممنون ازاینکه به ماسرمیزنی عزیزم ببخش من یه وقتها یادم میره بیام . میبوسم فرشته نازتو
عمه مژی امیر مهدی
24 خرداد 91 9:49
انشا ا... هرچه سریعتر این روزهای انتظار تموم بشه واین قند عسل شیرین سالم پا به این دنیا بزاره وبرای مامانی وبابایی خوش قدم باشه


مرسی عزیزم خدا برادر زاده شما رو هم براتون نگهداره انشالله


ناهید
24 خرداد 91 13:42
سلام مامان امیر عباس.خوبی؟ عزیز دلم نگران هیچی نباش خدا پسر نازتو برات نگه میداره.من هم با اینکه دارم درس میخونم دارم بچه دار هم میشم و یه چیز جالب دیگه اینکه اسم پسرم هم قراره امیر عباس بذارم. به وبلاگم سر بزن توی اون اسم بچمو نوشتم.برای من دعا کن.بوس بوس