فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

پرواز یک فرشته

دیر اومدی امیرعباس اما زود رفتی

1391/8/12 17:48
نویسنده : مامان دلتنگ
570 بازدید
اشتراک گذاری

سلام همه ی هستی مادر............

سلام پسر زیبا روی من... سلام فرشته آسمونی من ....

به عادت همیشه ( چه دیر اومدی اما چه زود آسمونی شدی)‌

پسر ,‌هستی من دلم به اندازه ی  همه ی  دلتنگی ها برات تنگ شده ... خیلی دلم گرفته اما خوب اشکال نداره خوبیش اینه که هنوز خدارو دارم ... یعنی تنها قسمت شاد زندگیم داشتن خداست ... امیر عباسم می دونم که خوب میدونی چقدر دلتنگتم... چهارشنبه بعد از ١ ماه و ١٨ روز برگشتم به خونه خودمون ... خونه ای که ١ سال و ٩ ماه انتظار کشید تا تو بیای و سردی و تنهاییشو با حضورت گرم کنی... چقدر سخت گذشت لحظه های بی توبودن ... چقدر خود خوری کردم تا کسی نبینه و نفهمه تنهایی دلم رو ... چقدر سخته دلت بگیره اما جرات اشک ریختن نداشته باشی ... چقدر سخت بود تحمل سردی اتاقت ... چقدر خاک نشسته بود روی پارچه های کشیده شده رو وسایلت ... چقدر دلگیر بود خونه ... چه جهنمی شده خونه به دون تو ... از همه سخت تر تنهایی بود ... من و خونه تک و تنها مثل همیشه ...هیچی تغییر نکرده بود ... ١٠ ماه پیش وقتی فهمیدم تو تو دلم خونه کردی چقدر خوشحال بودیم ... اولین نفری که فهمیده بود باردارم عمه فهیمه بود ... چون هر ماه اون برام یواشکی بیبی چک می خرید ... چه زود گذشت امیر عباس ... فردای اون روز رفتم آزمایشگاه و دکتر .... چقدر خوشحال بودیم ... وقتی دکتر گفت پسری انگار همه ی دنیا رو بهم داده باشن تو کل مسیر با خودم می خندیدم ... برات لباس خریدم ... روزهای خوش زندگیم زود گذشت ... اولین باری که تکون خوردناتو احساس کردم انگار همه ی دنبارو بهم داده باشن ... بابایی هر روز ١٠ بار پیامک می زد که خوبی ؟پسرم خوبه؟ چقدر لحظه گذاشتن اسمتو دوست داشتم ... بابایی صدات کرد امیر عباس و من با تعجب نگاش کردم و بعد خندیدم بی هیچ شکایتی , اینبار خودم صدات کردم ... امیر عباس مامان , عشق مامان , .......... زود گذشت ... خیلی زود گذشت ... همه ی لحظه های داشتنت شیرین بود ... روزی که می خواستم برم برات از تهران خرید کنم چقدر ذوق داشتم ...  هر ماه برای دیدینت لحظه شماری میکردم تا برم سونوگرافی ببینمت و صدای قلب کوچولوتو بشنوم ... با عشق برات این وبلاگ وقتی ١٥ هفتت بود ساختم ... با عشق همه ی دردهارو به جون خریدم شکایتی نکردم ... دیروز همه ی این خاطرات شیرین و از روز اول تا روزی که ٥دقیقه فقط ٥ دقیقه از پشت حصار شیشه ای دیدمت رو مرور کردم ... یه آه از ته دل کشیدم بلوز بافتنی که خودم با عشق برات بافته بودم و تو دستم گرفتم و زار زار گریه کردم ... کاش سبک می شدم... اما ...... کاش دلم آروم بگیره............... امیر عباس , مامان فدای چشمهای سیاهت دلم گرفته ... دلم برات تنگ شده ... چقدر سخته من تو اون خونه هستم و تو نیستی... چقدر جات تو تخت خوابت خالیه... چقدر سخت میگذره لحظه های بی تو ... چه قدر تلخه عیدهای بی تو ... نا شکری نمیکنم ... اما دلم از خدا گرفته ... ازش انتظار دارم .... من تورو ازش انتظار دارم ... من تورو ازش می خوام ... بر گشتم خونه اما دلم یه دنیا گرفته ... کاش با هم برمیگشتیم... کاش خدا دلش برام بسوزه... بابایی طاقت اشکهام و نداره .... منم دیگه طاقت خودخوری ندارم .... الان که دارم برات می نویسم , های های نمی کنم اما اشک می ریزم ...آروم آروم دارم  میمیرم.... بعضی وقتها میگم چرا دارم می نویسم ؟ برای کی می نویسم ؟ امیر عباس فرشته شده رفته اون که اینهارو نمی خونه ... اما دلم نمی ذاره ... دلم امید داره ... میگم شاید فرشته ها بیان و بهت بگن که چقدر بی تاب نبودنت هستم ...... کاشکی برام دعا کنی... کاشکی خدا دلش برام بسوزه... کاشکی منم شاد بشم .........

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان علی اکبر
12 آبان 91 18:25
سلام انشاالله به زودی زود چراغ خونتون با یه نی نی سالم وصالح روشن میشه به حق علی (علیه السلام)
عیدتون مبارک



انشالله عزیزم ... مرسی .... عید شما هم مبارک
مامانی چشم به راه
12 آبان 91 22:10
سلام زینب جان...الهی خدا اجر صبر قشنگتو بده
وهر چه زودت ریه نی نی سالم وصالح که همیشه پیشت بمونه بذاره تو دل مهربونت ..عیدت مبارک مهربونم



سلام عزیزم مرسی از لطفت گلم ... انشالله خدا به شما هم نی نی سالم و صالح بده
مامان نفس
12 آبان 91 23:26
زینب جون ناراحتیتیو نبینم.همون خدای مهربون زود زود یکی از فرشته هاشو مهمون خونه دلت میکنه.





سلام دوست عزیزم مرسی از بابت این همه لطف ... خوشحال میشم وقتی میبینم این همه بهم لطف داری و با حرفهات دلم و آروم میکنی
مهدیه
13 آبان 91 13:04
سلام عزیزم
عید غدیر رو برای دعاو تضرع از دست نده!
امیدوارم سال دیگه همین موقع دلت سرشار از امیدواری باشه!


سلام عزیزم ... انشالله
مامی امیرعباس
13 آبان 91 13:05
زینب جون سلام خانومی انقدر غصه نخور عزیزم توکلت به خدا باشه امیرعباس تو امیرعباس من و همه نی نی ها یه امانت هستند پیش ما یه روزی خدا ازمون امانتشو پس میگیره گاهی خیلی زود گاهیم دیر..
اول اینکه مطمئن باش تو رفتنو فرشته شدن گل پسر حکمتی بوده که منو تو بیخبریم..
از خدای بزرگ تو این روز قشنگ صمیمانه میخوام به حق این صبوریات یه نی نی سالم و صالح بهت بده


سلام ...مرسی دوست گلم ... انشالله خدا به شما هم نی نی سالم صالح بده
مامان امیررضا
13 آبان 91 16:45
سلام عزیزم
عیدت مبارک درسته خیلی سخته ادم جگرگوششوازدست بده ولی مطمن باش خدا ناراحتی بنده هاشو نمیخواد صبرداشته باشی وتوکل کنی یه نی نی نازو تپلی بهت میده


انشالله
نرگس
13 آبان 91 20:07
زینب جونم. میدونم سخته ولی صبور باش. الان حرم حضرت معصومه بودم.اگر قابل باشم برات دعا کردم. خیلی به یادتمو دوستت دارم. تو هم برام خیلی دعا کن.


سلام ...مرسی نرگس جونم ... خیلی لطف کری ... منم دوست دارم
مامان تنها
14 آبان 91 4:52
سلام زینب جونم عید شما هم مبارک ایشاالله سالی دیگه همین روز یه نی نی سالم تو دلت باشه دوستم


مرسی عزیزم انشالله برای شماهم
سارا
14 آبان 91 12:19
میدونم چقدر جان سوزه میدونم تو دلت چه خبره.
اما همهمون از حکمت خدا بی خبریم
من برای همه حاجت مندا دعا کردم اگه لایق باشم
شما هم منو دعا کن
انشاالله به زودی یه امیر عباس دیگه بیاد پیشتون


مرسی عزیزم ... انشالله خدا صدای دعاهاتو شنیده باشه
مهتاب
14 آبان 91 14:01
سلام عیدت مبارک خانومی ببخش که دیر اومدم برای عرض تبریک راستی گلم پریروز تو حرم حضرت معصومه برای تو و خودمو هرکسی که ارزوی داشتن یه نی نی نازو داره خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دعا کردم
مامان رادوین
14 آبان 91 22:23
سلام زینب جون مرسی از پیام قشنگت الان متوجه شدم جریان چیه خیلی سخته ولی چه میشه کرد انقدر غصه نخور خودتو آماده کن واسه مامان شدن دوباره زندگی پراز یعنی امید امیدوارم بزودی یه نی نی سالم و خوشگل توی بغلت بگیری 9ماه بارداری با همه سختی هاش مثل برق وباد میره و دوباره و تا همیشه مامان میشی عزیزم


انشالله
نگاری
15 آبان 91 17:02
سلام مامانی خوشگلم
الهی من قربون دلت برم
شاید نوشته هات و یه 4 ماه قبل می خوندم اصلا درکت نمی کردم ولی الا با تموم وجودم با پوست و استخوونم درکت می کنم و همرات اشک می ریزم.
هیچ وقت از خدا نا امید نشو. انشاالله دوباره زودی نی نی دار می شی و کلی هم خوشحال می شی و دلت شاد می شه عزیزم. به خدا امیر عباست هم راضی نیست اینقدر خودت و اذیت کنی البته هر چه قدر هم بگم چرت گفتم سخته تحملش


سلام عزیزم ... مرسی که به کلبه غریبانه دلتنگیهای من هم سر زدی... خدا نی نی نازتو برات نگهداره
بابای امیر
19 آبان 91 19:04
با سلام و احترام ایشالله به سلامتی گل پسر شما به دنیا بیاد البته به نظر من زیاد عجله نکن به این بچه ما نگاه کن چکار می کنه ....
زهرا (✿◠‿◠)
19 آبان 91 19:36
قربون دل مهربون و غصه دارت بشم....

دیگه غصه نخوووووووووووور...


بعد از خدا همسرت و داری!
ما رو داری عزیزم....

ببخش دیر به دیر میام پیشت!

بذا به حساب بی وفاییم!

همیشه به یادتم دوستم....


سلام عزیزم... مرسی که میای بهم سر میزنی ... خیلی خیلی ممنونم ... انشالله همیشه شاد باشی ... تو شبهای محرم من و خیلی دعا کن
زینب مامان زهرا ناز
20 آبان 91 17:16
زینب جان سلام
امیدوارم روحیه ات بهتر شده باشه ، خیلی مواظب خودت باش ، همیشه به یادتم دوست خوبم


سلام عزیزم ... مرسی خدا زهرا خانوم نازو برات نگهداره