فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

پرواز یک فرشته

نظرات (9)

عموی محیط بان
12 آبان 91 19:10
مامان محمد و ساقی
12 آبان 91 20:25
سلام مامانی
ایشا... به برکت همین شب عزیز و اگه خدا صدای منو بشنوه امیدوارم به زودی فرشته ی ناز تو دلت جا بگیره و شاد بشی.توکلت به خدا باشه


سلام عزیزم ... مرسی از دعای قشنگت ... انشالله خدا صداتو بشنوه
مامان نفس
12 آبان 91 23:28
.هورا ما بالاخره خنده رو لبت دیدیم
مامان محمد و ساقی
13 آبان 91 13:24
برات آرزوی بهترین ها رو دارم


مرسی ...
مامان آوا
13 آبان 91 22:23
سلامم عزيزم عيد شما هم مبارك .اميدوارم بهتر شده باشين وبلاگتونو خوندم خيلي ناراحت شدم .ميفهمم خيلي سخته شايد نتونم شمارو درك كنم اما ميفهمم كه خيلي سخته اما ميدونم با اومدن كوچولو غصه هاتون كمرنگ ميشه وشادي دوباره برميگرده از ته دل براتون دعا ميكنم كه هر چه زودتر اين اتفاق بيفته
زینب مامان زهرا ناز
14 آبان 91 1:36
زینب جان به رحمت خدا ا امید داشته باش
امیدوارم روزی خبر نی نی سالم و ناز رو توی وبت ببینم ، همیشه به یادتم .


مرسی عزیزم انشالله
لیلی
14 آبان 91 13:53
سلام
از کامنتت توی وبلاگم ممنونم
عزیزم
خداوند به اندازه بزرگی غمت بهت صبر میده و لی ایمان دارم، ایمان دارم، ایمان دارم که به زودی ده برابر اون، بهت اجر و پاداش میده که اون هم چیزی نیست جز شادی و لذت دوباره مادر شدن و از لحظه لحظه بزرگ شدنش لذت بردن ، چیزی که لیاقتش رو داری
ان مع العسر یسرا
توکل به خداری بزرگ ومهربان


مرسی از لطفت ... انشالله
فسقلی مامان وبابا
14 آبان 91 18:13
سلام عزیزم مرسی ازاینکه بهم سر میزنی امیدوارم حالت خوب باشه در ضمن عید رو به شما وهمسری تبریک می گم شاد باشی وسلامت
مامان سارا
17 آبان 91 15:42
سلام خدای بزرگ ، سلام خدایی که بعد از خوندن تک تک پست های این وبلاگ دلم ازت گرفت ، خداجون خدایی خیلی پرطاقتی . منم مثل زینب جون فقط شکرت می کنم بخاطر همه نعمت هات ، بخاطر داده هات و نداده هات .
زینب عزیزم سلام . من سارا مامان فرشته کوچولو آقا کیانم . الان ساعت 3.27 ظهر و من سرکارم . امروز که یکم سرم خلوت بود گفتم یه سر به وبلاگ کیان بزنم و جواب دوستای گلمو که خیلی وقته برام کامنت گذاشتن بدم ،همینطوری که داشتم می خوندم به کامنت شما رسیدم که 2 آبان ماه ساعت 12:8 شب برام گذاشتی .
زینب عزیز تمامی پست های وبلاگتو خوندم و پشت میزم تو اتاق کارم گریه کردم .
ولی چون سرپرست بخشی هستم که پرسنلش مدام بهم زنگ می زنن یا اینکه برای پیگیری کاراشون ایمیل می زنن ( آخه اونا پردیس - دماوند هستند و من دفتر تهران ) نمی تونستم بخاطر دلتنگی خودم گریه کنم که سبک بشم ، تصمیم گرفتم امشب دوباره بهت سر بزنم و دوباره وبلاگ فرشته کوچولو امیر عباس و بخونم و واسه دلتنگی دلم یه دل سیر گریه کنم .
هیچی ندارم برای دلتنگی و تنهایهات بهت بگم . ولی با تمام وجود حست کردم شاید باور نکنی که مادری که فرشتش پیششه نمی تونه درکت کنه ولی باور کن تا زمان به دنیا اومدن کیان ترس از دست دادن اونو داشتم و با تمام وجود حست کردم .
زینب عزیز دوست دارم باهات تلفنی حرف بزنم اگه دوست داشتی یه پست خصوصی برام بزار شمارتو بگو تا باهات تماس بگیرم .
زینب عزیزم ، تا شب خداحافظ دوباره برات می نویسم .
امیر عباس فرشته خاله ، برای کیان و خاله سارا هم دعا کن . برای مامانی خیلی سخته که نیستی ولی پارتی داشتن پیش خدا خیلی خوبه ، پارتی منم باش . باشه عزیزم ؟ می بوسمت فرشته کوچولوی خوشگل با اون چشایی که ما ندیدیم و مامانیت یه لحظه دیده و عاشق تر شده



سلام عزیزم ...مرسی از این همه لطفت ... انشالله خدا برات نگهداره این عزیز دل و ... حتما برات میذارم خوشحال میشم