فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

پرواز یک فرشته

بازم دلم هوا تو کرده

1391/7/27 12:30
نویسنده : مامان دلتنگ
444 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  عزیز دل مادر....

سلام گل خوشبوی مادر.....

باز هم شروع یک روز دیگر اون هم به دون بودن تو .... چه سخت می گذره روزهای نداشتنت .... چه دیر آمدی و چه زود رهایم کردی... چه غریب مانده ام ... دستانم خالی از بودن توست و دلم همچنان بی تاب تو ... امیرم , سالار قلبم پس کجایی ؟؟؟ کجایی که ببینی تنهایی و غریبی دلم را ؟ کجایی تا ببینی دلتنگیهایم را , از مناره های مسجد محل بانگ اذان همه ی کوچه ها را پر کرده از لطف بودن خدا ,‌ اما حالا اذان هم مرا به یاد تو می اندازد ... یادت هست ؟ هنگامی که نگران لگد نزدنت بودم برایت نوای زیبای اذان را می گداشتم و تو اعلام وجود می کردی و من لذت می بردم ... یادت هست هر وقت صوت قرآن را می شنیدی دلم را مملوو از حرکات زیبا می کردی؟؟؟ چه دیر فهمیدم که تو زمینی نیستی و ازآن آسمانهایی .... امیرم چشمان گیرایت مرا مجذوب خود کرد , کاش آن شیشه لعنتی ما بین ما نبود ...کاش می توانستم قفل انتظار ١ سال و ٩ ماه را بشکنم و تو را در آغوش بگیرم ... امیرم من ١ سال و ٩ ماه منتظر تو بودم دیر آمدی و اما زود رفتی ...من ماندم و حسرت , حسرت , حسرت .... حسرت در آغوش گرفتنت ,‌حسرت بوئیدنت , حسرت بوسیدنت , صدای لای لایی هایم در گلو خفه شد ... اتاقت بی تو ماند ,‌او هم مثال من منتظر حضورت بود ...دلم برایش می سوزد , او هم تنها ماند و خالی ,‌خالی از تو ..... نفسم می گیرد از نبودنت اما لبانم همچنان می گوید خدایا شکرت ,‌از ته قلب می گوید خدایا شکرت , اما به گذار خودمانی باشیم , دلم از خدا گرفته است , من خیلی انتظار کشیدم تا تو رت به من داد اما حالا.............. پسرم ببخش , می خواهم اشک نریزم اما نمی شود ... من لیاقت داشتنت را نداشتم ... حق من از این انتظار ١ سال و ٩ ماهه ای فقط ٥ دقیقه دیدن تو آن هم از پشت دیوار شیشه ای بود که کاش نبود... حق من از این همه انتظار گذرندان شبهای بی تو بودن بود و هست ,  نمی دانم چرا حقم را اینگونه حساب کرد مهربان خدایم ... چقدر سخت بود دیدن تو در آن لحظه اما صدایی در درونم ندا می داد اشک نریز امیرت خوب می شود او بیمه سقای کربلاست او که دست رد به سینه مسیحی و یهودی ... نمی زند مگر می شود دل شیعه اش را بشکند .... با همان امید تو را پشت اون شیشه ها رها کردم و به خانه بر گشتم تا کمی استراحت کنم به امید اینکه کمی دیر تر تو را در آغوش می گیرم .... من که نمی دانستم تو آسمانی بودی نه زمینی ... نمی دانشتم حق من از انتظار مقدارش ناچیز بود ... امیرم دلم هوایت را کرده ,‌کجا به دنبالت بگردم هیچ نشانه ای برایم نگذاشتی ... حالا تو هم مثال شهدای حسینه ی محلمان غریب و گمنام شدی ... امیرم کجا پیدایت کنم , شهید گمنام کوچک مادر .... امیرم حرفها در دلم  پوسید از بس خواست از حنجره بیرون بزند اما من نگذاشتم .... امیرم دیروز تک و تنها در خانه آرزوهایم که روزی آماده حضورت بود تنها ماندم ...آرام آرام به سمت اناقت نرم نرم حرکت کردم تا صدای قدم هایم شیشه سکوت اتاقت را نشکند , اتاقت بود , تختت بود همه چیز بود الا تو .... افتادم , پاهایم توان ایستادن نداشتن ,‌گریه گریه گریه اما تو نیامدی ,‌دست و پا زدم مثال کودکان نیامدی که نیامدی ... دلم گرفت ... توان ماندن در آن خانه را ندارم ... باز برگشتم در خانه کودکی هایم ... ٣٧ روزی می شود که اینجا  مانده ام منتظر یک معجزه ... کاش دعا کنی با همان دستان کوچکت دعا کن خدا برایم معجزه ای رقم بزند به صلاح خود ....

امیر عباسم بی بهانه دوستت دارم ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

فسقلی مامان وبابا
27 مهر 91 13:17
سلام اشکم منودرآوردی الهی به حق امام هشتم که کنارش هستم خدا هر چه زودتر بهت یک امیر بده وبرای همیشه پیشت بمونه لوازم اتاق امیر جون رو جمع کن ببر خونه مامانت اینطوری واسه خودت وشوهرت بهتر ببخشید من فقط نظرم رودادم چون باید دوباره شروع کنی


مرسی از اینکه بهم سر می زنی ... میری حرم برام دعا کن ... خیلی دلم هوای امام رضارو کرده ... نمیدونم چرا باهام قهره دعوتم نمی کنه .... تورو خدا گنبدشو دیدی سلام منم بهش برسون ... بگو دلم هواشو کرده ... یه نگاهی به دل شکسته منم بندازه


فسقلی مامان وبابا
27 مهر 91 15:11
حتما عزیزم حتما برات دعا می کنم که خدا وامام هشتم هم بهت امیر بده وهم بیای مشهداز ته دلم واسه شما ومامان دردونه دعا میکنم که خدا جای عزیز رفتتون رو پر کنه بزودی زود انشاالله


انشالله ...انشالله هم خدا هم امام رضا صداتو شنیده باشه