فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

پرواز یک فرشته

برای خدا

1392/2/6 14:32
نویسنده : مامان دلتنگ
409 بازدید
اشتراک گذاری

خدای خوبم سلام ...

سلامی به بزرگی عرش خداییت ...

مهربانم دلم برایت تنگ است...

برای حریم حرمت ...

برای خودت ...

برای تنهایی بین ما...

برای سجده های عاشقانه ...

چرا ...

چرا دیگر دعاهایم رنگ آسمانی ندارند...

چرا همه ی نیایش هایم ، همه ی آرزوهایم زمینی شده اند ...

چرا سجده ام در درگاهت دیگر لذت بخش نیست ...

چرا من اینگونه شده ام و تو چقدر تنها ...

مهربانم گاهی حتی خجالت میشکم صدایت کنم...

حتی خجالت میشم کتابت را باز کنم ...

پیش خود میگویم که چقدر خدا غریب است وقتی بنده گانی مثال تو اورا صدا میزنند ...

خدای خوبم میدانم با همه ی بزرگیت اما غریبی ...

غریبی حتی میان نمازهای از روی عادتمان ...

غریبی میان قنوت دستهایمان ...

مهربانم از رویت خجالت میکشم ...

گاهی صدایت میزنم تا اجابت کنی دعاهایم را ...

همیشه طلبکارانه صدایت زده ام ...

و چقدر تو مهربان بودی حتی زمانی که من از خدایی کردنت گلایه میکنم ...

مهربانم تو هم از من دلگیری ؟

ببخش که من نیز آدمم ...

ببخش آرزوهایم را که همه زمینی شده اند...

چقدر دلم تورا میخواهد ...فقط تو را... ساعت ها به تو خیره شوم بی هیچ درخواستی...

و فقط تورا ،‌ای مهربانم ، صدا زنم و تو مرا اجابت کنی...

چقدر شانه هایم سنگین است...

بار گناهانم را میگویم ... سنگین است ...

انگار شیطانکی بر روی شانه هایم لانه کرده است ...

مهربانم ... می خواهم در مقابلت سجده ای عاشقانه کنم ...

و در همان سجده تو مرا در آغوش گیری...

زمینی بودن شیرین است اما نه به شیرینی آغوش تو...

مهربانم ... من همیشه لحظه ها دوستت دارم ...

حتی لحظه ای گلایه ای میکنم ...

من عاشق بودنت ،‌عاشق  خداییت هستم...

خالق من ،‌این مخلوق گناهکارت را رها مکن...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامانی چشم به راه
6 اردیبهشت 92 20:12
ممنون زینب واسه دلداریات
نگران نباش..خداهمیشه هواتوداره ...!
برای من دعاکن ابجی


آخه مگه میشه خدا وای مارو نداشته باشه ...
اگه نبود که من میمردم ...
چشششششششششششششششششششششششششششم مگه میشه یادم بره
نگاری
7 اردیبهشت 92 0:05
واقعا که خدا خالق صبوریه و ما مخلوق فراموشکاری هستیم
با خوندن متنت احساس کردم چه موجود بی خودی هستم.امیدوارم خدا هیچ وقت تنهامون نذاره


سلام عزيزم
انشالله خدا هميشه تو دلت باشه و هيچ وقت از يادش غافل نشي . انشالله هرچي مي خواي خدابهت بده
ممریم
7 اردیبهشت 92 10:35
سلام زینب جان ممنونم که به وبلاگم سر زدی وبرام نظر گذاشتی و باهام همدردی کردی وخوشحال شدم که تو این محیط مجازی هم میتونم دوستای خوبی مثل شما داشته باشم
منم به وبلاگت سر زدم و همه نوشته هات رو خوندم ومتاسفانه کلی باهاشون گریه کردم برای دلت واز ته دلم از خدا خواستم به وسعت خداییش دلت رو شاد کنه ومطمین باش امیر قشنگتم به یاد مادرش هست وبراش دعا میکنه

مرسی ممریم جان از محبتت
ناهید
7 اردیبهشت 92 12:56
سلام عزیزم.وبلاگ جدید امیر عباس و برای فامیل درست کردم.آخه تو وبلاگ قدیمی درد دل نوشتم دوست ندارم کسی آشنا بخونه.برای همین اونو به اصرار بقیه درست کردم.ممنون که سر زدی
دوست
7 اردیبهشت 92 15:20
زینب جانم غصه نخور اصلا دیگه فکرشم نکن چون ناشکری میشه هر وقت یادت اومد سجده شکر بجا بیار چونکه خدا گذاشته در بهشت نگهبانی بده تا شما بیای
ریحان
7 اردیبهشت 92 20:32
خدایاهیچوقت مارو رهانکن...........
گلی
7 اردیبهشت 92 21:21
زینب جان خدا وقتی آدم فکرش رو هم نمی کنه خودش می رسونه! مرسی بهم سر زدی. انشاا... به زودی بازم خبرای خوب از شمت شما


سلام عزیزم ...
واقعا همینطوره ... سر امیرعباس واقعا فکرشم نمیکردم...
انشالله خدا خودش برات نگهداره
سام ومامان کیوانه
8 اردیبهشت 92 2:45
سلام عزیزم .وااااااای زینب جونم این پستت واقعا خدایی بود .خیلی قشنگ بود .انشالله که همین خالق مهربونت به حق مهربونی خودش دامنتو زودتر از اونچه که فکرشو بکنی سبز می کنه.خانم گلم دلهره هایت را به باد بده اینجا کسی هست که برای آرامشت دستی به دعا دارد .


سلام کیوانه جونم ...
خییییییییییییییییییییییییییییلی خانمی عزیزم ...
خدا گل پسرتو برات نگهداره مرسی که همیشه به یادمی و بارم دعا میکنی