فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

پرواز یک فرشته

2 ماه گذشت

1391/8/22 14:18
نویسنده : مامان دلتنگ
1,149 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم...

٢ ماه گذشت پسرم.......

٢ ماه که فرشته ها به جای من برات لالایی می خونن ...

٢ ماه که همه زندگیم شده حسرت حسرت حسرت...

٢ ماه منتظر یه معجزه هستم...

٢ ماه وقتی جلو آینه می ایستم خودم و نمی شناسم...

٢ ماه که از ته دل نخندیدم...

٢ ماه که روی وسایل اتاقت پارچه کشیدم...

٢ ماه که خونه ساکت و بی روحه ...

٢ ماه که هر شب آرزو می کنم نبودنت یه خواب باشه ...

٢ ماه که دلم گرفته ...

٢ ماه آسمون چشمام طوفانی شدن...

٢ ماه که دارم بی تو میمیرم...

چقدر تنهام...

شکستم اما نذاشتم بابایی بشکنه ...

پف چشمام و با کرم می پوشنم تا نبینه غم نبودنت و ...........

٢ ماه به همه عالم دروغ می گم...

٢ ماه غم نبودنت رو شونه هامه و دارم تنهایی با خودم همه جا میکشونم...

دلم می خواد داد بزنم... اما جایی ندارم ....

٢ ماه خدا خدا میکنم اما اون حتی یه بار هم جواب نداده ...

نه شاید داده و گوشهای من دیگه نمیشنوه...

بی انصاف ٢ ماه به امید دیدنت تو خواب چشمام  و می بندم اما................

دلم گرفته به کی بگم .... به کی بگم که درکم کنه ؟

به کی بگم تا نصیحتم نکنه ...

بکی بگم یه شونه میخوام واسه گریه ....

به کی بگم دلم تورو می خواد ....

به کب بگم خدا با من بد کرد ...

به کی بگم اتاقت دلتنگته ...

به کی بگم صبرم تموم شده...

به کی بگم دارم میمیرم از تنهایی...

به کی بگم تقدیرم  و بد رقم زد خدا...

بکی بگم شادی شده آرزوی محال برام...

امیررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم تو هم به حرفهام گوش نمیدی نه ؟

٢ ماه دارم برات تو خیال لالایی می خونم ...

٢ ماه دارم تو رویا باهات زندگی میکنم ...

٢ ماه کم نیست برای مردن ...

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دلم گزفته ... کمکم کن .... بهت نیاز دارم

٢ ماه گذشت اما کی میدونه به دل من چی گذشت...

کی میدونه چقدر برام سخت گذشت...

کی میدونه و میفهمه نبودنت چقدر سخته برام...

کی میفهمه نابودی یه امید یه آرزو چه سخته...

چقدر حرفها تلخ و سخته حتی وقتی از روز دلسوزی باشه...

همه چی برام سخته وقتی تو نیستی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامانی چشم به راه
22 آبان 91 14:54
الهی بمیرم دوستم الهی خداخودش به حق این دلشکستت زود زودامیرعباسوبهت برگردونه


الهی آمین
علامه کوچولو
22 آبان 91 15:21
هوا رو استشمام کردی؟این روزها بوی محرم میدن! عطر کربلا است که همه جا رو فراگرفته آسمون اگه میباره برا اینه که تکبیر گفته و قامت استقبال بسته ....در این روزهای بزرگ دستامونو رو به درگاهش بالا میبریم علمدارو به فرمانده سپاهش قسم میدیم که دوباره امیرت رو بهت برگردونده اگه به صلاحته....اگه آروم شدی زیر لب اما از عمق وجودت بگو :آمین


الهی آمین
مامان امیررضا
22 آبان 91 15:39
سلام عزیزم خیلی ناامیدی از لطف خدا نه گلم ناشکری نکن خدا بزرگه درسته سخته ولی توکل کن به خدایی که قادره قربون دلتنگیهات منم با خودت شریک بدون دوست خوبم
خاله نفس
22 آبان 91 15:57
وااااای که زینب جون نمیدونی چقد اشک ریختم وقتی وبت رو خوندم!!!
خدا صبرت بده اصن نمیدونم چی باید بگم!
حس میکردم یه عالمه حرف برات دارم اما حالا زبونم بسته شده ازین همه درد فقط از ته دلم آرزو میکنم زودتر یه فرشته کوچولو توی دلت بذاره حتی اگه نوبتِ منم باشه حاضرم جامو بهت بدم میخوام بگم تا این حد بزرگیه غمت رو حس میکنم


مرسی عزیزم... انشالله خدا به شما هم بچه های سالم و صالح بده
مهدیه
22 آبان 91 19:02
سال گذشته چنین ایامی حال مناسبی نداشتم.
همسرم شرایط کاری اش به هم ریخته بود و به اومدن بچه رضایت نمی داد. تقریبا تا اخر سال همین وضعیت برقرار بود و روز به روز سخت تر می شد.
اما حالا!
خدا با دستای خودش شادی رو مهمون خونه مون کرد.
گاهی فکر میکنم با گره ای که سال گذشته به زندگی ام افتاده بود هیچ وقت به اومدن یه بچه رضایت نمی دیم. اما خدا خواست. بذار خدا برات بخواد!


انشالله همیشه شاد باشین... دلم گرفته
مامان نفس
22 آبان 91 20:32
زینب جان کفر نکن به رضای خدا راضی باش و شکرش کن.اینا نصیحت نیست.تو که الگو ی من بودی چرا؟تو که خدا تو قلبته چرا؟اون که از مادر به تو محبتش بیشتره اون که فقط خوبیتو میخواد.اون که دوست داره اون که میگه فقط یه قدم به سمتم بیا من به طرفت میدوم.اون بد برات رقم نمیزنه...


دلم گرفته
نرگس
22 آبان 91 21:15
عزیزم توی آستانه ماه محرم التماس دعا دارم .....بوس.
مامان تسنیم سادات
23 آبان 91 12:29
مولای یا مولای .... انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی.... مولای یا مولای .... انت الکبیر و انا الصغیر و هل یرحم الصغیر الا الکبیر....
مامان بی تاب
23 آبان 91 14:09
به من بگو من میفهمم تو چی میگی.
بیا تو آغوش من گریه کن که منم محتاج یه آغوشم.


دارم دیوونه میشم
سولماز
23 آبان 91 14:32
عزیزم مامان من این روزای تو رو تجربه کرده یه پسر سه روزه رو از دست داده و بعد از اون 4 سال انتظار کشیده تا خدا 4 تا بچه بهش داده نه نصیحتت میکنم نه ادعا میکنم درکت میکنم فقط ازت میخوام تحمل کنی و میدونم که میدونی بون اذن خدا یه برگ از درخت نمی افته محکم باش
ترنم
23 آبان 91 16:29
عزیزم با خوندن دل نوشته هایه زیبات اشک تو چشام جمع شد با اینکه درکت میکنم و میدونم چه روزایه سختی رو داری میگذرونی اما بازم میگم توکلت به خدا باشه مطمئنم خدا تو همه کاراش یه حکمتی داشته
گلم فرشته نازت چرا آسمونی شد؟الان تصمیم برایه بارداری مجدد نداری؟


ای ای ای دلم خیلی کوچیک بود برای این زخم... اما اکال نداره هر چه از دوست رسد نیکوست... خدا خواست من کیم حرف بزنم ...فقط دلم برای پسرم دلتنگه
مهتاب
23 آبان 91 17:30
مامان سیدعلی
24 آبان 91 10:29
فقط به خدا توکل کن و بدون که یه حکمتی بوده تو کارش. همیشه شاکر باش که خدایا شکرت که چیزی بدتر بهم پیش نیامده. من هم واقعا ناراحت شدم از وقتی خوندم.
زینب مامان زهرا ناز
25 آبان 91 3:03
زینب جان سلام هر شب به وبت سر میزنم وقتی مطلبت رو میخونم واسه ی مامانم تعریف میکنم بعضی وقتها احساس میکنم مامانم جلوی گریه کردنشاو میگیره تا من ناراحت نشم آخه میدونی اون خیلی بهتر از من تو رو درک میکنه ...
بذار برات یه داستانی رو تعریف کنم شاید یه خورده مرهم دلت بشه
30 سال پیش تو یه روز گرم خرداد ماه برادر یک ساله ام روی دستای نازنین مادرم پرپر شد اونم به خاطر سهل انگاری بابابزرگم (پدر پدرم ) که با ماشین کشاورزی رفت روی بچه و مامانم تا بیاد بچه رو بگیره کار از کار گذشته بود خودت مادری حتی فکرش آدم رو آتیش میزنه ، عزیزم اینها رو برات گفتم تا بدونی با همه این مصیبت ها خدا من رو بعد از چند ماه به مادرم داد و به زندگیشون روح دوباره بخشید از رحمت خدا ناامید نباش ، حالا من تک فرزند خانواده ام هستم وخدا بعد از 30 سال زهراناز رو به ههمون هدیه داد ، توی شب های محرم توی روضه های علی اصغر خیییییییییلیییییییییییییی به یادم گلم



الهی برای دل مادرت بمیرم... خدا زهرای نازو برات نگهداره انشالله ... دعام کن محتاجم به رحمت خدا
مامان علی اکبر
25 آبان 91 5:07
قربون دلت عزیزم
مائده(ني ني بوس)
11 آذر 91 13:09
عزيزم ايشالا خداي مهربون دوباره يه ني ني سالم و سلامت بهت بده.حسرت خوردن و ناراحتي كردن آدم رو آروم ميكنه ولي دردي رو دوا نميكنه.اونه كه مصلحت آدما رو ميدونه.راضي ايم به رضاي او...


انشالله.. مرسی دوست خوبم... منم راضیم به رضاش ... اما دلم شکسته
مریم
24 بهمن 91 10:18
سلام عزیزم ناراحت نباش مطمئن باش بچه ات رو به زودی به دست میاری بهت قول میدم ببین امرو ز چه روزی توکل کن به خدا


سلام عزیزم
مرسی انشالله که خدا خودش کمکم کنه