فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

پرواز یک فرشته

عمو پورنگ

1391/7/27 19:06
نویسنده : مامان دلتنگ
450 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسری... میگن غروب جمعه ها دلگیره ...اما پسرم هر شب هر روز برای من غروب جمعه رو تدائی میکنه و دلگیره .... نمی دونم عقربه های ساعت داشت چه زمانی از روز رو نشون می داد , مدتی میشه که زمان برام بی مفهوم شده و فرقی نمیکنه ... شبکه ٢ برنامه عمو پورنگ رو نشون می داد ... عمو پورنگ , سلطان , گلدون خان , بعد مدتها خندیدم اما مابین خنده ها چشمام پر شد از اشک ,‌پدرم , سنگ صبورم  کنارم نشسته بود از خندیدنم ذوق میکرد ... چقدر دلش برای خندیدنم تنگ شده بود و چه کودکانه با من می خندید و ذوق میکرد ... اما ناگهان او هم مثل من شکست ... من از غم دوری پسرم و او از غم من , یکدانه دخترش رو به رویش بود و نزدیک اما چه قدر دور بودم برایش ... اشک اشک , با گوشه لباس بارداری ام که به یاد روزهای خوش داشتنت هنوز هم به تن میکنم ...آرام و مخفیانه اشکهارا از روی گونه ام پاک کردم ... اما پدر موچم را گرفت ... پسرم من به عشق تو به تماشای برنامه های کودک می نشستم تا تو از چشمان من زیباییهای دنیای کودکی را ببینی... عمو پورنگ تو را برایم یاد آوری میکند ... می بینی ... می بینی شاهزاده من دنیا چه بیرحمانه با من تا میکند .... هر جا قدم میگذارم تو را برایم زنده میکند ... پسرم ... یکدانه ی من چه کنم بی تو ... می شود در این مرده ی متحرک روحی دمیده شود ... می شود ... دیشب به عشقت برایت لا لایی خواندم به فرشته ها سفارش کردم تا صدای لا لایی هایم را برایت هدیه بیاورند ... پسرم ...دلم گرفته است از نبودنت ... پدرت دیگر از دست دلتنگیهایم خسته شده ... می دانم حق دارد ... همه حق دارند ...الا من ... من حق هیچی را نداشتم حتی تو ..... همه از دست مادرت خسته شده اند ... حتی خودم... کم آورده ام ... طاقتم به سر آمده .... انتظار .... می دانم که دیگر نمیایی .... چه انتظار تلخی است به دانی منتظر کسی هستی که هیچ گاه نمی آید ... تو را به خاک امانت داده ام ... نمی دانم کجایی؟ کاش گمنام نبودی..خاک سرد بدن نحیف و زیبای فرشته ام را در خود بلعیدی ...   امیرم تو که آسمانی بودی چرا من را شیفته چشمانت کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وای چشمانت , چشمانت همچون شب سیاه و زیبا بود همچون دو تیله مشکی... تو با آن چشمها مرا اسیر کردی... من شیفته تو شدم , من مجنون تو بودم , چرا با من چنین کردی ؟ چرا تنها ماندم ... صدای ناله هایت که از درد بود هر شب در گوشم نواخته می شود ... چشمان معصومت همه ی لحظه ها  در خاطرم است ... زیبا روی من , من مجنون بی لیلا شدم ... این داستان تازه ایست از عشق مادر به پسری که دیر آمد و زود مجنونش را تک و تنها رها کرد ... امیرم , همه کارم شده نوشتن برای تو ... باورت می شود دیگر دستانم رمق هیچ ندارند... پاهایم گاهی از سر ناچار سنگینی مرا تحمل می کنند ... پسرم امید دارم ... به خدا امید دارم ... اما این را هم باور دارم تو رفتی و بر نمی گردی ... دیگر هیچ آرزویی ندارم ... از آرزو کردن می ترسم ... تو رفتی و من از همه چیز می ترسم ... از تنهایی از تاریکی .... امیرم ... سالار قلبم ... چرا در خواب به مهمانی چشمانم نمی آیی , دلم برایت لک زده , تو این بی معرفتی ها را از چه کسی آموخته ای ؟؟؟ پسرم مهربانی کن , دل غم دیده ی مادرت را با حضورت روشن کن ....

 

نمی دونم باید چی از خدا بخوام ...دوستهای خوبم .... خیلی دلم گرفته .... نمی دونم چرا خدا صدام و نمی شنوه ...دعام کنید .............. خواهش می کنم ... دارم داغون میشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

بابای امیرحسین
27 مهر 91 23:41
تمام پستهای وبلاگتان را کامل میخوانم... مامان امیرحسین هم. گریه میکند. عمه امیرحسین هم می گفت کلی گریه کرده. شاید اغراق نباشد هر روز به شماوپسرتان فکر میکنم. به حکمت خدا. شاید اگر می ماند و بعدها که بزرگتر میشد و بیماریهایش جدی میشد، آن وقت جلوی چشمانمان پر پر میزد، بیشتر بسیار و بسیار بیشتر دلمان آتش میگرفت. شما را به خدا اینطور نباشید. اینطور خودتان آسیب می بینید. این را مامی امیرحسین میگوید. مگر نه اینکه اینان امانات خدا در دست ماهستند. "وهنگامی که مصیبتی برآنان می رسد می گویند ما از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم" به قران پناه می بریم. به اهل بیت... به مولایمان حجت بن الحسن. قران. اگر می توانید به زیارت قم بروید. سر در دامن مادرمان بگذارید(که هرکه قصد زیارت حضرت زهرا را دارد ایشان را زیارت کند) دلی سبک کنید. مادرمان نیز داغ دیده است. داغ طفلی در شکم با مسمار در. امیرعباس را به مادرمان بسپاریم...ما بازهم ماییم.آنقدر که در این خانه مادری بخندد و غمش نه آنکه برود بلکه دلش آرام شود.ما زیاد به یادشما هستیم و دعایتان میکنیم...


سلام ... خیلی ممنون از اینکه هر از گاهی به کلبه فقیرانه دلتنگیهایم سر می زنید ... حرفهاتان همیشه مرحمی بوده بر زخم دلم ... من فدای پهلوی شکسته حضرت زهرا... انشالله خود ایشون نگاهی به دل شکسته من بکنند ... انشالله خدا صدای دعاهای بنده های مومن که در حق من گنهکاره را بشنود و دامن من نیز سبز شود از فرزندانی سالم و صالح ... دلم میگیرد همیشه همیشه ها اما امید دارم به نگاه خدا ... میگن دعای همسایه در حق همسایه اش اجابت می شود ...من همیشه دلم خوش به دعای شما دوستان است ... میگن مادر وقتی به نوزادش شیر میده فرشته ها دوروبرش پر میشن , مامان امیر حسین جان همون لحظه میشه به فرشته پاکتون بگید برای من هم دعا کنه تا من هم مادر فرزندی سالم بشم تا اتاق خالی امیر عباس خالی نمونه و خونه ساکتمون پر بشه از صدای خنده هاش
مامان مریم فندوق
28 مهر 91 1:48
عزیزم صبور باش خدا بهترشو بهت میده خدا میگه من جوری به حرف بندگانم گوش میکنم که انگار همین یه بنده رو دارم و بنده ها جوری عبادت منو میکنند که انگار چند تا خدا دارن چرا فکر میکنی خدا صداتو نمیشنوه
منم یه سقط داشتم خیلی سخته ادم از زمین و زمان میبره میگه چرا من چرا عزیزتر از جانه من ولی یه روز مثل من چشم باز میکنی و از ته دل خدا رو شکر میکنی از خدا میخوای که امانتی رو که به جای اون داده برات حفظ بکنه تو دوباره فرصت داری که مادر بشی اون کسایی که این فرصت رو برای همیشه از دست میدن باید چه کار کنند به اونا فکر کن و قوی باش مطمئن باش امیر عزیزت داره با همه غصه خوردن های تو غصه میخوره یه روز تازه شروع کن یه صبح تازه به امید یه نور دیگه که زندگیتو روشن بکنه عزیزم خواهر گلم خدا از هر کسی بیشتر ادم رو دوست داره از اول شروع کن مطمئن باش کمکت میکنه


مرسی عزیزم ... من امیدو به خداست ... اما دلتنگ پسرم هم هستم ... دست خودم نیست ... همه جا و همه چیز امیرم و به یادم میاره ....انشالله خدا هم به من نگاهی بندازه ...
مامی امیرحسین
28 مهر 91 9:30
عزیزم بیمارستان صارم بیمارستان خیلی خوبیه. توکلت به خدا باشه. راضی به رضاش باش... باهاش مناجات کن و بگو خدایا فقط توکلم به تو. پناهم تویی. برو هرچی خیره.


انشالله ... انشالله خدا به من هم لطف بکنه و بچه های سالم و صالح بهم بده