عاشقانه های مادرانه
سلام پسر مامان ، عزیز مامان ، ببخش دیر به دیر سر میزنم آخه دیگه خیلی سنگین شدم دیروز رنگ اتاقت تموم شد خیلی ناز شده امروز هم عمه فاطمه و عمه فهیمه کمک کردن و اتاقت و تمیز کردن ( دستشون درد نکنه ) انشالله اگه خدا بهخواد تا هفته دیگه سرویس تخت شاه پسری هم آماده میشه و مامانی یه عکس خوکشل از اتاقت میذاره البته یه سری لوازم دیگه هم مونده مثل پرده و لوستر و فرش که انشالله مامان جون تا آخر شهریور میخردشون اما خرید کلی تموم شد .... الهی مامان دورت بگرده انشالله به دنیا بیای از همه این لوازم که مامان جونی و پدر جونی هر کدومشونو واقعا با عشق خریدن استفاده کنی و لذت ببری مامانی ام با بودن و دیدن روی ماهت عشق کنه ...
راستی پسری الان ٣ روزه شروع کردم به بافتن یه شال گردن قرمز سفید که فکر کنم تا مهر انشالله تموم بشه آخه تازه یاد گرفتم اونم به عشق تو هر وقت تموم شد قول میدم عکسشو بذارم واست ...
راستی یه خبر دیگه شما برخلاف مامانی که عاشق ترشیه ، شیرینی دوست داری آخه هروقت یه چیز شیرین میخورم کلی ماشالله لگد میزنی و مامانی هم کلک رشتی میزنه و هی شیرینی میخوره که شما لگد بزنی
خدایا
پسرم ....میوه دلم را به تو که بزرگی میسپارم
خدایا
همسرم...همسفر راهم را به تو که کریمی میسپارم
خدایا
دوستت دارم
و همیشه همیشه ها به نگاهت به لطفت محتاجم