فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

پرواز یک فرشته

سلام من اومدم

سلام دوستهای خوبم ... بالاخره من اومدم ... میدونم دلتون برام تنگ شده بود دیگه اومدم پیشتون ... ببخشید اگه بی خبر رفتم از جمعه تا امروز جاتون خالی کیش بودم ... خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی خوش گذشت ... انشالله میام و خاطراتو می نویسم ... دوستتون دارم ...
18 ارديبهشت 1392

مادر گل همیشه بهار

نمیدونم چی بنویسم... کلا نمی خواستم چیزی بنویسم ... گاهی حتی نوشتن هم برام سخت میشه ... شاید اگه بودی اینقدر غمگین نبودم ... اما تو نیستی ... امروز روز مادر و من یک مادر دلتنگم... پارسال روز مادر با وجود تو برام خیییییییییییییییییلی زیبا بود ... یه حس ناب که با هبچی تو دنیا قابل قیاس نیست... اگه الان بودی , لبخندد قشنگترین هدیه بود برای من ... بازم خدارو شکر ... روزهام سخت میگذره اما بازم شکر که میگذره ... امروز تنها بودم .. کلا همیشه تنهام ... اما امروز خیلی تنها بودم ... تو که نیستی ... بابا هم که نیست ... یه جشن تک نفره ... جلو آینه واستادم و به خودم تبریک گفنم .. بیخیال .... چیزی نمی نوشتم بهتر بود.... ...
11 ارديبهشت 1392

خریدار دل شکسته ی من

خدا تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمیشود... تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد... باپای شکسته هم میتوان سراغش رفت... تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر بر میدارد... وقتی به تو پشت کرده اند او آغوشش رابرایت میگشاید... وقتی همه تنهایی گذاشتند او محرمت میشود... و تنها کسی است که دلش با بخشیدن آرام میگیرد و نه با تنبیه ... ................................. خدایا شیشه قلبم را شکسته اند ، آنان که نمیدانند گاهی تکه حرفی کافیست تا قلبی را شکست ... ارزان است اما خریداری ندارد ... دل شکسته ام را میگویم... شنیده ام که تو خریداری ... تو دل شکسته ام را میخری ؟ ارزان میفروشم ... فقط به یک نگاه ... تو نگاهم...
8 ارديبهشت 1392

برای خدا

خدای خوبم سلام ... سلامی به بزرگی عرش خداییت ... مهربانم دلم برایت تنگ است... برای حریم حرمت ... برای خودت ... برای تنهایی بین ما... برای سجده های عاشقانه ... چرا ... چرا دیگر دعاهایم رنگ آسمانی ندارند... چرا همه ی نیایش هایم ، همه ی آرزوهایم زمینی شده اند ... چرا سجده ام در درگاهت دیگر لذت بخش نیست ... چرا من اینگونه شده ام و تو چقدر تنها ... مهربانم گاهی حتی خجالت میشکم صدایت کنم... حتی خجالت میشم کتابت را باز کنم ... پیش خود میگویم که چقدر خدا غریب است وقتی بنده گانی مثال تو اورا صدا میزنند ... خدای خوبم میدانم با همه ی بزرگیت اما غریبی ... غریبی حتی میان نمازهای از روی عادتمان ... غریبی میان قنوت دستهایم...
6 ارديبهشت 1392

برای دوستان

سلام دوستهای خوبم ... میدونم نگرانم هستین ... از اینکه شمارو دارم واقعا خوشحالم ... دعاهاتون و حرفهاتون بهم نیرو میده ... اومدم بگم تازه از دکتر اومدم ...... دکترم راضی بود... خدارو شکر گفت فولیکولام خوبه ... برام دعا کنید که این کاه به خاطر بارداری برم نه برای درمان ... ... خدایا شکرت ... همینم برام امیده ... میدونم صدام و میشنوی ...پبهم نگاه کن که من محتاج توام
5 ارديبهشت 1392

دلم داره میترکه ...

برام هیچ حسی شبیه تو نیست... کنارت درگیر آراشم همین از تمام جهان کافیه همین که به یادت نفس میکشم ... تو پایان همه ی جوستجوی منی... 7 ماه فقط یه آرزو برام مونده ... بغلت کنم ... تو گریه کنی من بغلت کنم ... تو راه بری من دنبالت کوچه هارو رد کنم ... 7 ماه به امید دیدنت تو یه خواب شیرین چشمام و میبندم... هر روز صبح به امید پایان این کابوس چشمام و به روی دنیا باز میکنم ... چقدر فاصله ی بین ما زیاده که حتی تو خواب دیدنت هم شده همه ی‌ آرزوهام... چقدر دلم می خواست همین حالا تو این تنهایی بغلت میکردم ... و تو می خندیدی ... چقدر این خونه با وجود این همه چراغ ، تاریک و سیاهه... چقدر تنهام... دلم برات تنگ شده امیرم ... خیل...
1 ارديبهشت 1392

برای دوستم زینب ... نه برای خواهرم زینب (‌مامان چشم به راه )

خدا را که داشته باشی همه چیز  از آن توست ... همه ی زیبایی های عالم به یکباره از جلو دیدگانت رد میشود و نور وجودش همه ی مسیر زندگی ات را روشنی میبخشد ،آخر او بخشنده بخشندگان است ... او خدای مهربانیها خدای صابرین ،‌خدای دلشکستگان ، او خدای من و توست ... زینب عزیز میدونم توهم مثل من فقط با داشتن خدا دلتو خوش میکنی و آروم میشی و اگه یه روزی  ولمون کنه به حال خودمون میشکنیم حتی سخت تر از لحظه پرواز فرشته هایمان ... من همه ی لحظه هابه یادت هستم و در  همه ی خلوت های عاشقانه ام با خالق ابدی ام برای شاد شدن دلت ،‌برای شیشه ی ترک خورده ی دلت ،‌برای دستان خالی و چشمانی مملو از اشکت دعا میکنم و همه ی لحظه ها خدارا بر...
30 فروردين 1392

همه ی حرفم اینه ....

همه ی حرف دلم تو این چن بیت شعره پسرم ... یه راهی پیش روم بذار دوست دارم ولی چرا نمی‌تونم ثابت کنم لالایی می‌خونم ولی نمی‌تونم خوابت کنم دوست داشتن منو چرا نمی‌تونی باور کنی آتیش این عشقو شاید دوس داری خاکس‌تر کنی شاید می‌خوای این همه عشق بمونه تو دل خودم دلت می‌خواد دیگه بهت نگم که عاشقت شدم کاش توی چشمام می‌دیدی کاشکی اینو می‌فهمیدی بگو چطورثابت کنم که تو بهم نفس می‌دی یه راهی پیش روم بذار یه کم بهم فرصت بده برای عاشق‌تر شدن خودت بهم جرات بده یه کاری کردی عاشقت هر لحظه بی‌تابت بشه من جونمو بهت می‌دم شاید بهت ثابت بشه طاقت بیار این...
29 فروردين 1392